مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو
ای مردمان شهر! که این سان چترها را محکم گرفته اید در دست -که مبادا خیس شود گوشه ای از لباستان- مگر نشنیده اید که گفت: "زیر باران باید رفت! عشق را زیر باران باید جست؟!"
ای با عشق بیگانگان! با چه کسی سر جنگ دارید در این روز بارانی؟! غلاف کنید چترها را ـاین سلاح های سیاه راـ عاشقانه تر به پیش!



تعدادی تل برای دخترم خریدم. ولی زیاد ازشون خوشم نیومد! به همین خاطر عکساشو نمی ذارم.

مهدیار دلکش
ز خاکستر من بوی محبت می آید       ز خندیدن گل نغمه ی حسرت می آید
مهدیار دلکش
"خودم" لج بازترین موجودی است که تا به حال دیده ام. "خودم" ده سال است که نمی خواهد فراموش کند و "من" را هم عاشق نگه داشته است. "خودم" زورش از "من" بیشتر است. "خودم" دیوانه است. "خودم" به معنای واقعیه کلمه دیوانه است. "خودم" "من" را مجبور می کند که توی سالن مطالعه جزوه را ببندد و لولای شکسته ی چاوشی را با بلندترین صدای ممکن گوش کند.   "خودم" می خواهد بمیرد. "خودم" واقعن می خواهد بمیرد. "خودم" بعضی وقتها "من" را هم متقاعد می کند برای دیگر نبودن‌‌٬ اما نمی دانم چرا تا حالا زنده مانده اند. حتمن نفر سومی هم وجود دارد که راضی نمی شود!  "خودم" نترس است. "خودم" از این که شعرهایش در هفته نامه ی اصلاح طلبان دانشگاه چاپ می شود خوشحال است. و به دوستان نگرانش پوزخند می زند! "خودم" می تواند در یک متری استاد هم تیکه بیندازد. فقط "خودم" است که می تواند از استاد تنفس بگیرد. یک ساعت که از کلاس می گذرد٬ همه "خودم" را صدا می زنند و می گویند: تنفس!  "خودم" عاشق تنهایی ست. دوست دارد ساعت ها روی نیمکت بنشیند و به درختان زل بزند. "خودم" گوش تیز می کند تا بفهمد کلاغ های روی درخت به هم چه می گویند. "خودم" صدای گلها را می شنود. "خودم" با درختها و گلها حرف می زند. "خودم" شاعر است و "من" همیشه دوست دارد مثل او باشد. "خودم" در راه دانشکده یک دفعه گریه اش می گیرد و "من" دلداریش می دهد و اشک هایش را پاک می کند. "خودم" خر است. "خودم" حرف های موژان توی کله اش فرو نمی رود و دوست ندارد گوی های بزرگ و شفاف را ببیند. "خودم" دوست دارد خر بماند. چشم های "خودم" آنقدر کم سو شده اند که دورتر را نمی توانند ببینند؛ اگر هم بخواهند!   "خودم" از تکرار متنفر است. "خودم" دوست دارد رها باشد. دوست دارد سبک باشد و بتواند با پرنده ها پرواز کند. "خودم" از آدم هایی که مثل حیوان زندگی می کنند، متنفر است. "خودم" دوست دارد به همه نشان بدهد که چقدر قطره های باران به هم عاشق اند!  "خودم" مهربان است. "خودم" دوست ندارد کسی را اذیت کند. "خودم"هر روز حداقل یک ساعت روی تختش می نشیند و فکر می کند. "خودم" از درس فراری است و همیشه سر این موضوع با "من" حرفش می شود. "خودم" هر وقت کیفش کوک باشد، آهنگ های شاد می گذارد و بچه های اتاق را مجبور می کند که برقصند. "خودم" از همه ی بچه های خوابگاه بهتر می رقصد.  "خودم" از آدم هایی که نقش بازی می کنند، متنفر است. "خودم" خودش است و به همین خاطر خیلی ها دوستش دارند. "من" با همه ی کاستی های "خودم" او را دوست دارد.    پیشنهاد نوشت: لولای شکسته تنها نکته ی قابل اعتنای آلبوم جدید چاوشیه! بگوشیدش حتمن!  بعدن نوشت: وحید پورافتخاری از بروبچ دوچرخه به جمع وب نویسا پیوسته، بهش بسرید!
مهدیار دلکش
نمیخوام چشمامو رو هم بذارم          فرصته نگاهه تو خیلی کمه
مهدیار دلکش
فریاد می زنم در دل دردم را!                        چرا کسی نمی فشارد دستان سردم را؟                        از کسی می پرسم:"معذرت می خواهم، آدرس خیابان بی کسی کجاست؟"                        با لبخند می گوید:"این خیابان روبروی شماست!"                       "ممنون" می گویم و راهم را می پویم. خوشحال از اینکه بالاخره کسی مرا دید و از درخت باغ دلش جواب سلام مرا چید، در بی کسی قدم می گذارم؛ من هنوز چشم انتظارم!
مهدیار دلکش
هر عشقی می میرد، خاموشی می گیرد عشقه تو نمی میرد!
مهدیار دلکش
پشت پلکام عکستو نقاشی کردم غزلک       تو رو می بینم تا وقتی چشم می بندم غزلک
مهدیار دلکش
یک نفر در من فریاد می کشد انگار!                       - چه شده؟! چه می گویی ای حس درون؟!                       - هیچ!                       فقط یادت نرود                       که تو اکنون                       از تک ماهی ِ گیر افتاده در تور ِ ماهیگیری نشسته بر قایقش، روی دورترین اقیانوس دنیا هم                      تنهاتری!                        پیشنهاد نوشت: سحر با این پستش منو تکون داد! بخونید حتمن!
مهدیار دلکش
ای داد و بیداد از این روزگار                   ماهو دادن به شبهای تار
مهدیار دلکش
احساساتم را                      ریز ریز                      پس انداز می کنم                      قلک دلم که پر شد                      خودش می شکند                      و من با آن همه احساس                      چند شعر می خرم                      از آسمان                      از شب                      از گل!
مهدیار دلکش