مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو

۴ مطلب در مهر ۱۳۸۸ ثبت شده است


- یه همشهری لطفن!
- نیومده هنوز!
- کی میاد؟
- نیم ساعت دیگه!

عصبانی تر می شوم. اربیت هندوانه ای می خرم و می اندازم توی دهانم. مثل خرها آدامس می جوم. سرم را پایین می اندازم و پیاده رویی را که نمی دانم به کدام خیابان می رسد پیش می گیرم. مثل همیشه هندس فیری توی گوشم است. هیچ آهنگی این روزها آرامم نمی کند! چون من خر شده ام! انگار خیابان انتها ندارد! من خر شده ام و راه را مستقیم ادامه می دهم. آدم ها از کنارم رد می شوند و چپ چپ نگاهم می کنند. انگار آنها هم فهمیده اند که خر شده ام! روی نیمکتی که زیر آفتاب داغ شده است می نشینم. آدم ها از گوشه ی پیاده رو که سایه است عبور می کنند. اما من خر شده ام و دوست دارم زیر آفتاب بنشینم. از بیکاری پرایدهایی را که رد می شوند می شمارم. تا ۲۸ ادامه می دهم ولی حوصله ام سر می رود. شروع به له کردن برگ های زیر پایم می کنم. من خر شده ام و باید یکجوری این را نشان بدهم! دختر معلوم الحالی کنارم می نشیند و الکی با گوشیش بازی می کند. به سرم می زند برای اولین بار شماره دادن به یک دختر را تجربه کنم. اما نه! گاو نمی شوم. همان خر باقی می مانم! ۴۵ دقیقه است که از دکه دور شده ام و نیم ساعت دیگر سلف تعطیل می شود. اما من خر شده ام و از جایم تکان نمی خورم. دختر معلوم الحال زل زده به من! و من برای این که گاو نشوم از جایم بلند می شوم و به سمت دکه بر می گردم و همچنان مثل خرها آدامس می جوم! سرم پایین است و حواسم به آهنگ:((ماه شبم چی شده؟! ماهه شبه کی شده؟! بگین کجا رفته؟! دنبال کیا رفته؟!)) بعد از چند دقیقه به دکه می رسم. - آقا همشهری اومد؟! - نه! و من دوباره خر می شوم!!

مهدیار دلکش

از فرط بغض مثل پلیکان ها شده ام

مهدیار دلکش

خواب خون می بینم هر شب خرخره ام را هر شب چند خوک سیاه می جوند از خواب که بر می خیزم خونی نمی بینم خر می شوم!

مهدیار دلکش

شب یک مفهوم است. مثل عشق مثل بید. شب را باید تجربه کرد باید چشید.                      شب پاک است. مثل نوزاد مثل سیب. شب را باید پوست کند باید بویید.   با پیشنهاد فریبا تصمیم گرفتم چن تا از اتفاقایی که توی این چن روزه برام افتاده رو بنویسم.


 کلافه نوشت: یکی از هم اتاقیام اسمش احسانه. قیافش اینجوریه: رتبش هزار و خرده ای شده مکانیک می خونه. بعد با این سابقه ی درخشان علمی و اینا فرق بین قابلمه و دیگ رو نمی دونه هنوز!!! من یه قابلمه یه نفره کوچولو اوردم هی به این میگه دیگ!! مثلن میگه دیگتو شستی؟! بعد من میگم آره قابلممو شستم! قابلمم خیلی کثیف بود. مامانم قابلممو خریده! هر وقت قابلممو لازم داشتی بگو! قابلمه! بعد دوباره میگه این دیگتو چند خریدی؟! یعنی یه هفته س دارم روش کار می کنم بازم میگه دیگ!!! عصبانی نوشت: از سوپر مارکته می پرسم: ببخشید آقا مغازه آرایشی-بهداشتی اینطرفا کجاست؟! میگه: چی میخای؟! میگم:افتر شیو. میگه افتر شیو چیه؟! (فک کن!) میگم همون که بعد از اصلاح میمالن رو صورت و...!  میگه نمیدونم برو از اون آقا بپرس!! من خودم اینجا مهمونم! خب بمیری از اول بگو نمیدونم!!  وای که چقده دوسشون دارم! تو خوابگاهمون ۴ تا توله گربه کوچولوی لپ کشونی هست. یعنی هر وقت می بینمشون میخام ماچشون کنم. بس که گوگولین! اصنم ازم نمی ترسن.دیشبم داشتن از مامانشون شیر می خوردن. انقده با حالن! میان رو کتونیام راه میرن! رفیق تنهایی منن! به ما که میرسه قحطی میشه نوشت! : تا پارسال دانشجوهای دکترای حرفه ای تو خوابگاه دو نفره بودن. اما از امسال (یعنی دقیقن سالی که من پامو گذاشتم توی دانشگاه) به ناگاه قوانین تغییر می کنه و ۴ سال اول کارشناسی محسوب می شویم و در خوابگاه های ۵ نفره اسکان می یابیم! جالبه نه؟! چرا همه فک میکنن من ترم بالاییم نوشت: آقا هر کی منو میبینه ازم آدرس می پرسه! نمی دونم قیافه م به ترم بالاییا می خوره یا چی پس؟! بعد نیست دانشگامون اندازه ی قمه(!) اون اوایل هیچ جارو بلد نبودم به همه می گفتم مستقیم برو بعد دوباره بپرس!! یه بار یارو رفته بود جلوتر پرسیده بود آدرسه دقیقن همون جا بود که اول وایساده بودم. دوباره دور زد اومد پیاده شد یه چپ چپ نگاه کرد. منم فهمیدم چه سوتی ای دادم گفتم :سلام! هیچی نگفت بنده خدا!
آقای میرشاهی استاد فیزیک پزشکیمون داشتند حضور غیاب میفرمودن. به اسم من که رسیدن گفتن: خانم مهدیار دلکش!! بعد همه زدن زیر خنده! استاد که متوجه سوتیش شده بود تا دو دقیقه داشت از من عذرخواهی میکرد. آخه چن بار؟!

مهدیار دلکش