مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۰ ثبت شده است

حیف از اون موهای تو
مهدیار دلکش
زدی به گله ی احساس و غارتم کردی تو فتنه ای و مرا بی بصیرتم کردی شبیه زلزله ای، سرزمین قلبم را ... شبیه شعله ی گرمی، وجود سردم را ... شبیه اسم عجیبت، عجیب و جذابی شبیه منظره ای بکر و تازه ای، نابی نگاه قند و لبانی که ... خنده کم دارد ستاره آمده تا از تو نور بردارد "بخند روشنیت را بریز در جانم که در تهاجم شب های برگ ریزانم" کسی نگاه تو را مثل من نمی فهمد کلید، داخل هر روزنی نمی چرخد نگاه صاف تو، پاکی ساده ای دارد درون من، گل و لبخند و سبزه می کارد تو پاک و صاف و زلالی، شبیه یک رودی تو از زمان ازل در وجود من بودی صدای ساز "علیزاده" از تو می آید نوای "مرغ سحر ناله ..." از تو می آید همیشه با تو پر از حس خوب پروازم عقاب و سار و قناری و شعر و آوازم تو واژه نامه ی خوبی و عشق و زیبایی مرددم که تو؟ ... یا تا همیشه تنهایی؟ هزار حیف که تصمیم من نخواهی شد ولی چه حادثه ای می شدی اگر می شد
مهدیار دلکش