مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو

۱۱ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است


80


مهدیار دلکش



   شکست چیست؟ پیروزی چیست؟ باخت چیست؟ برد چیست؟ «دو روز، یک شب»، تعاریف را عوض می‌کند و به شما پیشنهادی تازه و مدلی بهتر برای زندگی‌کردن ارائه می‌دهد؛ کاری را که برادران داردِن به‌طور غیرمستقیم در نود دقیقه انجام می‌دهند، کاری‌ست که پیامبران و واعظان، هزاران سال و به‌طور مستقیم کوشیده‌اند که انجام دهند. اما کدام‌یک موفق‌ترند؟

   چقدر باید بگذرد تا چهره‌ی ساندرا را فراموش کنم؟ آن لبخند رضایت پایانی و قدم‌های سبک‌بارانه‌اش را؟

   بازی ماریون کوتیار در این فیلم، کمی بیشتر از عالی‌ست. او طوری بازی می‌کند که انگار بازی نمی‌کند و روان مخاطب را در دست می‌گیرد و خانه‌به‌خانه، با خود می‌کشاند.

   ساندرا پاکبازی می‌کند؛ پاک بازی می‌کند. در زمانه‌ای که غول خودخواهی، تمام دار و ندار انسان را به نیش کشیده است، دیدن ساندرا، لبخند آرامش‌بخشی‌ست که روی لب‌های‌مان می‌نشیند و به ما می‌گوید که:«بگذر تا بگیری.»


مهدیار دلکش




 می‌شد کتاب مختصرتری باشد ولی همین کتاب هم بسیار آموزنده و مفیدست؛ مخصوصاً برای آن‌هایی که کمتر کتاب‌های روان‌شناسی خوانده‌اند. تقریباً نیمی از کتاب در مورد اثرات و نیروی عجیب "تلقین" در زندگی انسان است.


برش‌هایی از کتاب:

   

   وقتی عادت خوشبختی را فراگرفتید، دیگر برده نیستید؛ ارباب می‌شوید. عادت خوشبخت‌بودن، به ما امکان می‌دهد که از سلطه‌ی شرایط، بیرون بیاییم؛ آزاد و یا تا حدود زیادی آزاد شویم.


   عمل و احساس شما، نه بر حسب شکل حقیقی اشیا، بلکه ناشی از تصویری است که از این اشیا در ذهن خود دارید.


   اگر تصویر ذهنی شما از خودتان، شایسته باشد و بتوانید با اطمینان به آن افتخار کنید، احساس اعتماد‌به‌نفس می‌کنید؛ می‌توانید آزادانه خودتان باشید و منظورتان را بفهمانید؛ در حد مطلوب خود عمل می‌کنید. اگر تصویر ذهنی، برایتان مایه‌ی خجالت باشد، پنهانش می‌کنید. خلاقیت متوقف می‌شود؛ آدم نچسبی می‌شوید و با شما کنارآمدن، دشوار می‌شود.




روان‌شناسی تصویر ذهنی

ماکسول مالتز

نشر شباهنگ

سیصدوسی‌و‌هفت صفحه

ده‌هزار تومان


مهدیار دلکش


79


مهدیار دلکش




  این کتاب، طی هم‌کلامی لیدی داتاس و کریستین بوبن نوشته شده است. کتابی‌ست روشن، سرشار از تجربه‌های ناب کریستین بوبن. اگر به سهراب سپهری و مولانا علاقه دارید، این کتاب را بخوانید.


برشی از کتاب: 


   اندیشیدن، یعنی به قعر یک چاه نگریستن و سطلی را که به زنجیری بسته شده، به درون آن فرستادن و از بالاآوردن آن لذت‌بردن، در حالی که لبالب از آبی تیره است که در آن عکس تمامی ستارگان افتاده است.



نور جهان

کریستین بوبن

انتشارات دوستان

صدوچهل‌وپنج صفحه

چهارهزار تومان


مهدیار دلکش


   مرگ، نزدیک‌تر از آن چیزی‌ست که فکر می‌کنیم. خیلی‌ها پیش از رسیدن به پیری می‌میرند.

از شما می‌خواهم که لیستی از تمام اطرافیان‌تان تهیه کنید. تصور کنید که همه‌ی آن‌ها فردا خواهند مرد؛ حالا دوست دارید که چه رفتاری با آن‌ها داشته باشید؟ چه جملاتی می‌خواهید به آن‌ها بگویید؟

   زشت است که بعد از مرگ آدم‌ها زبان‌مان باز شود. تا زنده‌اند، حرف‌های‌مان را بگوییم که بعد از مرگ‌شان، راحت‌تر و آرام‌تر باشیم.

   هیچ مرگی ناگهانی نیست؛ همین پدر شما که کنارتان نشسته است؛ همین مادرتان که هر روز کنارتان است، حتی همین برادر و خواهر کوچک‌ترتان، ممکن است فردا نباشند.

   لطفا این کار را انجام دهید و همیشه با این پیش‌فرض با آدم‌ها رفتار کنید که ممکن است همگی فردا بمیریم.


مهدیار دلکش


78


مهدیار دلکش

   


   آبی که شجاعت جداشدن از رود را داشته باشد، رود دیگری می‌شود و راه‌ تازه‌ای می‌سازد. زوربا، این رود تازه است که آن‌قدر خودش است که هنجارهای شما را به چالش می‌کشد و شما را به تردید می‌اندازد؛ تردیدی که به ارباب قصه‌ی زوربا هم دست داد و او را عوض کرد.

   زوربا اهل کام‌جویی‌ست. معتقد است که برای دل‌بریدن از چیزی، باید تا انتهای آن چیز رفت. ایستادن و تلاش برای انجام‌ندادن کاری، انسان را حریص‌تر و مریض‌تر می‌کند.

   از تمام حرف‌هایی که زوربا در مورد زنان می‌زند و البته بسیاری از آن‌ها تند و بزرگ‌نمایی‌شده و حتی توهین‌آمیزاند، تنها این چند جمله را دوست دارم: «من معتقدم تنها کسی آدم است که می‌خواهد آزاد باشد. زن نمی‌خواهد آزاد باشد؛ در این‌صورت آیا زن، آدم است؟» این انفعال و رضایت به محدودیت را در اکثر زن‌های اطرافم دیده‌ام.

   زوربا از قید و بندها رهاست. به‌درستی، هنجارها را قراردادی می‌داند و آن‌ها را به چالش می‌کشد و با مدل خودش زندگی می‌کند. در برابر سیستم پوسیده و بیمار دینی زمان خود، می‌ایستد و در عمل نشان می‌دهد که چقدر از کشیش‌ها و مومنان مسیحی، به انسانیت نزدیک‌تر است.

   زوربا شبیه کودکان، با هر چیزی، طوری مواجه می‌شود که انگار برای اولین‌بار، آن چیز را تجربه می‌کند و فقط از حال و کاری که انجام می‌دهد، لذت می‌برد. در مواقعی که کلمه نداشته باشد، می‌رقصد و هرگاه که کیفش کوک باشد، سنتور می‌نوازد و همه‌ی این کارها را عاشقانه انجام می‌دهد.

   او سرکش و طغیان‌گر است اما نتیجه‌ی طغیانش این است که شما به‌جای ملامت او، به درستی زندگی خودتان شک می‌کنید.

   زوربا با همه‌ی خوبی‌ها و بدی‌هایش، دوست‌داشتنی‌ست. او آن‌قدر در خود دوید که در آخر، به قله‌ی خود رسید.



زوربای یونانی

نیکوس کازانتزاکیس

چهارصد و سی‌وپنج صفحه

نوزده هزارتومان


مهدیار دلکش



دریا

مدام آدم‌ها و ماهی‌ها را به مرگ می‌کشاند

اما جاشوها هرروز زودتر از خورشید

به دیدنش می‌روند


می‌نشستم

تا شاید از او بارانی ببارد

بارانی که بر سر همه می‌ریخت


شبیه مرغابی

تمام زمین را شنا کردم

با پرهایی خشک

شبیه باد

رفتن شدم


شیطان

به چیزی که نباید

سجده نکرد

نقشی را پذیرفت

که خدا زیباتر به نظر برسد

گاهی فکرمی‌کنم

هیچ‌کس مثل شیطان

عشق را درک نکرده‌است








یک. امروز در قطار / با یک نابغه ملاقات کردم / تقریباً شش‌ساله / کنار من نشسته بود / همان‌طور که قطار در امتداد ساحل حرکت می‌کرد / اقیانوس را دیدیم / او به من نگاه کرد و گفت: / "اصلاً قشنگ نیست" / و من اولین‌بار بود که این را می‌فهمیدم. (چارلز بوکوفسکی)


دو. علیرضا قربانی - برخیز که پر کنیم


مهدیار دلکش


77


مهدیار دلکش