مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است


مهدیار دلکش


زمین اگر جای خوبی بود
برایش جاذبه نمی‌گذاشتند
پرنده‌ها
تا بتوانند بالاتر می‌پرند

زمین باید تبعیدگاه راه شیری باشد
- و آدم‌ها:
محکومانی که هیچ تصوری از زندگی‌ای دیگر ندارند -
کدام حاکم را دیده‌ای
که به زندانش سر بزند؟

پرنده‌هایی که بالا می‌پرند
سایه ندارند
شرمنده‌ام از بودنم
گاهی می‌خواهم سایه‌ام را در آغوش بگیرم
و از این‌که به دنیایش آوردم
عذرخواهی کنم
هنوز راز رهایی را نفهمیده‌ام
هنوز با سایه‌ام یکی نشده‌ام




یک. بر هر چه همی لرزی، می‌دان که همان ارزی / زین روی دل عاشق، از عرش فزون باشد (مولانا)


مهدیار دلکش


   از همان روزهای دبستان بود که به شنیدن سوال‌هایی شبیه به «حاج رضا کی‌ت میشه؟» عادت کردم و پاسخم همیشه چند کلمه بود: «عموم‌ه؛ عموی بزرگم»

   حاج رضا را خیلی‌ از قمی‌ها می‌شناختند و هنوز هم می‌شناسند؛ مخصوصا معلم‌ها و کسانی که در روزهای جوانی، فوتبالیست بوده‌اند. حاج رضا بهترین دروازه‌بان قم بود و حتی در روزهای اوجش یکبار به تیم ملی دعوت شد. شخصیت ممتاز، قدرت رهبری و قد بلندش، او را جزو محبوب‌ترین‌ها کرده بود. همین چند ماه پیش بود که یکی از دوستان قدیمی حاج رضا برایم تعریف می‌کرد که خیلی‌ها فقط برای دیدن دروازه‌بانی عمویت، تماشاگر بازی‌ها می‌شدند.

   حاج رضا اما با نواخته شدن شیپور جنگ، توپ و فوتبال را کنار گذاشت و راهی جبهه‌ شد. چند سال بعد با ترکشی در گلو و تارهای صوتی‌ای که دیگر مثل قبل نبودند، به خانه برگشت.

   دیدگاه مذهبی نگارنده‌ی این سطور با حاج رضا بسیار متفاوت است، حتی در دنیای سیاست هم اصلاح‌طلبی حاج رضا با اصلاح‌طلبی نگارنده متفاوت است، اما چیزی که باعث می‌شود حاج رضا دوست‌داشتنی باشد ربطی به این مسائل ندارد.

   حاج رضا از معدود مسلمانانی‌ست که انسانیتش زودتر از دینش به چشم می‌آید. در معرفت، بهتر از او ندیده‌ام؛ در خیّر بودن، جلوتر از او ندیده‌ام. اما باز هم دلیل نوشتن این پست، این‌ها نیستند؛ حاج رضا گادفادر است؛ یک هیروی واقعی؛ اما مثل حاج حیدر بادیگارد یا حاج کاظم آژانس شیشه‌ای یا بقیه‌ی حاجی‌های اگزجره‌ی حاتمی‌کیا، مدعی نیست؛ با کسی دعوا ندارد؛ از کسی طلب ندارد. با عقیده‌ی دیگران کاری ندارد. در عروسی‌های مختلط شرکت می‌کند اما بیرون مجلس می‌ایستد. با جوانان مدرن فامیل همان‌قدر مهربان است که با سنتی‌ها. با دورها همان‌طور است که با نزدیک‌ها. بهترین گوهری که حاج رضا دارد عمل‌گری در عین کم‌حرفی‌ست. او بدون حرف و هیاهو تا بتواند به همه محبت و کمک می‌کند.

حاج رضا اورجینال است.


مهدیار دلکش