مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است



تن‌تن، برای من یعنی کودکی‌ام. یعنی آن حوض توی حیاط. یعنی آن ماهی حوض، که دور از چشم مامان برایش آب می‌ریختم؛ فکر می‌کردم اگر آب حوض بیشتر باشد، خوشحال‌تر می‌شود.

تن‌تن، برای من یعنی بازی‌هایم با محمد. یعنی قلعه‌ساختن دو طرف خانه و پرتاب توپ به قلعه‌های همدیگر.

تن‌تن، برای من یعنی شکیبا؛ دخترک موبور همسایه. یعنی خاله‌بازی‌هایم با شکیبا. یعنی قوری و سماور او.

زندگی، عجیب است.


مهدیار دلکش