مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است



انگشتان کشیده‌ات

چون موج بلندی

صورتم را پوشاند

و صدایت

خنکای نسیم، میان برگ‌های درختی در تابستان


دوستت داشتم

همان‌طور که درخت، نسیم را

که خرس، کندوی عسل را

که زبان، هم‌زبان را


دوستم داشتی

همان‌طور که قفل، کلید را

که موج، ساحل را

که تن عریان، لباس را


در رویا بودم انگار

خط‌های گرد دامن کوه‌

نوازشم می‌کرد

صدایی زیر گوشم گفت:

«تو یک کوه را مست کرده‌ای

چشم‌ها را ببند

پرواز کن

بالاتر ای عقاب!

این کوه می‌خواهد فوران کند.»


پرنده‌ها رویا نمی‌خواهند

نسیمِ زیر بال‌های‌شان حقیقی‌ست

بال‌های‌شان حقیقی‌ست

و پروازشان

-که انسان را رویایی می‌کند-

حقیقی‌ست.


دوست دارم بدانم پرنده‌ها چه خوابی می‌بینند

می‌دانم

دوست ندارند انسان باشند

و خواب پریدن نمی‌بینند.


ای عقاب!

ای اوج!

جز نوزاد و خدا

چه رویایی می‌توانی داشته باشی؟



مهدیار دلکش