مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو
اگر در پاریس به دنیا می آمدم هرگز شاعر نمی شدم دلتنگی هایم را در رود سن می ریختم و معشوقه م را طوری بالای برج ایفل می بوسیدم که دیوانه ام شود و بخواهد تمام خیابان های پاریس را با من بدود طوری میخاستمش که طعم بوسه های هر کافه در یادش بماند اگر در پاریس به دنیا می آمدم به جای شعر نوشتن زندگی می کردم   یک. در خانه، آرامش دلخواه بود. چیزی به تنهایی من تحمیل نمی شد. می نشستم و رنگ می ساییدم. با رنگ های روغنی کار می کردم. حضور اشیا بر اراده ی من چیره بود. تفاهم چشم و درخت، مرا گیج می کرد. در تماشا، تاب شکل دادن نبود. تماشا خالص بود. تنهایی من عاشقانه بود. نقاشی من عبادت بود. من شوریده بودم. و شوریدگی ام تکنیک نداشت. (سهراب سپهری – هنوز در سفرم) دو. عشقی که واقعی و حقیقی باشه، با مرگ به مبارزه برمی خیزه. (قسمتی از دیالوگ فیلم نیمه شبی در پاریس) سه. خوب درک کردم این کلیپ رو: زنگ انشا چاهار. قاصدک برو برو که با تو کاری ندارم
مهدیار دلکش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">