مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو
چقد خوب می شد اگه هر روز خودمون رو از بالا می دیدیم. یه دوربین می شدیم و از توی آسمون، خودمون و کارامون رو نگاه می کردیم.    چقد خوب می شد اگه هر چند وقت یه بار، عقایدمون رو بدون پیش داوری و تعصب مرور می کردیم. که نکنه اشتباه رفته باشیم. حتا بدیهی ترین عقایدمون رو از توی ذهنمون می کشیدیم بیرون و از خودمون در موردش سوال می کردیم. مطالعه می کردیم. همه ی نظرات رو می خوندیم. مخالف و موافق. اگه عقلمون نمی پذیرفت، بهش نه می گفتیم و اگه پذیرفتنی بود، محکم تر می ذاشتیمش کنج ذهنمون. چقد خوب می شد اگه چیزی یا کسی برامون مقدس نبود و این تقدس مانع ما نمی شد برای فکر کردن و انتقاد و احیانن مخالفت.    این حرفا مختص به یه زمینه ی خاص نیست ولی من این نیاز رو توی مسائل دینی خیلی بیشتر می بینم. چه افراد دیندار چه افراد بی دین. یه سری از ما، خیلی از عقاید رو باور داریم و خیلی از کارها رو انجام میدیم، صرفن به این دلیل که سنت بوده و از قبل انجام می دادن. و یه سری هم خیلی از عقاید رو باور نداریم و خیلی از کارها رو انجام نمیدیم چون میخایم متفاوت و شیک به نظر بیایم. و هیچ کدوم سعی نکردیم که منطقی و علمی و با تجزیه و تحلیل به نتیجه برسیم.    اگه مومنیم، ایمانمون رو خودمون کسب کنیم. با یه عالمه فکر و مطالعه و تحقیق. به دین پدر و مادرامون اکتفا نکنیم. شاید درست نباشه. اگه کافریم، کفرمون با مطالعه و تحقیق و فکر باشه. به دور و برمون نگاه نکنیم که چی می گذره. اونقد آزاده و حق خاه و شجاع باشیم که اگه فهمیدیم راهمون تا حالا اشتباه بوده، یا شک کردیم به عقایدمون، بتونیم راه درست رو بریم. این آزاده بودن و شجاعت خیلی خیلی مهم ه. چون هستن کسایی که شک می کنن و حتا مطمئنن که راهشون غلط ه ولی چون یه عمری یه شکل زندگی کردن، سختی تعویض ریل رو به جون نمی خرن و با همون عقاید اشتباه ادامه میدن.    چقد خرافه و عقاید اشتباه دور و بر ما هست که شاید حتا خودمون هم از فرط نزدیکی، حسش نکردیم. مثلن این جمعیت میلیونی که میرن جمکران، در مورد نحوه ی ساخت و دلیلش چیزی می دونن؟ آیا کسایی که مخالف خدا و پیامبرن، تلاشی برای شناخت واقعیشون داشتن؟    احساس می کنم که توی یکی از بدترین برهه های زمانی و مکانی قرار دارم. شاید بدتر از وضعیت کنونی فقط می تونست زمان حمله ی مغول باشه. یا مثلن اگه وسط صحرای آفریقا به دنیا میومدم. یا شایدم کره ی شمالی ه این سال ها. نمی دونم. چیزی که مسلمه وضعیت بدی داره مملکتمون. کوچیکتر که بودم، وقتی کتاب تاریخمون رو ورق می زدم، همش خداروشکر می کردم که مثلن توی زمان فلان حکومت نبودم. چقد سخت می گذشته به مردمشون. چقد گناه داشتن. روزی رو می بینم که کوچولوای آینده، کتاب تاریخشون رو ورق می زنن و به حال ما دلسوزی می کنن. به حال مردمی که در حقشون ظلم می شد و حق اعتراض هم نداشتن. به حال مردمی که جلوی قسمت "سیاسی / اجتماعی" پروفایلای وبلاگاشون خالی می موند. یا حداکثر می نوشتن: "هیس!" یا " نمیشه گفت". به حال کوچه ی اختر و میرحسینش. به حال همه ی لبخندایی که می تونستیم بزنیم و نشد. که نذاشتن.    سال 57 مردم نمی دونستن که چی میخان. فقط می دونستن چی نمیخان. نتیجشم شد چیزی که می بینیم. اما ما باید از الان بدونیم چی می خایم. باید مردم و کشورمون رو بشناسیم و از تاریخ عبرت بگیریم. باید همه ی سلایق رو محترم بشماریم و براشون حق مساوی قائل باشیم. گاهی به همفکرای تندروی خودم میگم که ما نباید اشتباه رضاخان رو در آینده مرتکب بشیم. چون نصف مردم ما سنتی و دین محورن. اونم از نوع دیندار مصلحت اندیش. باید اونارو هم حساب کرد و بهشون حق زندگی داد. و البته همیشه میگم که اصلاح بهتر از انقلاب ه. کاش مسئولای کشورم می دونستن که آزادی بیان، مانع انقلاب ه.    یه چیز دیگه م بگم و تموم. توی نهج البلاغه اومده که بارها از پیامبر شنیدم که می گفت: "توی جامعه، ضعیف تر باید بتونه بدون لکنت زبان، حقش رو از قوی تر بگیره." آیا ما می تونیم بدون لکنت همه ی حرفامون رو بگیم؟ آیا حکومت پرمدعای کشور ما، اسلامی ه؟
مهدیار دلکش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">