تصور کن
پسری را
که به شیشه ی پنجره ی اتاقش تکیه داده
و زیر لب
آهنگی قدیمی را زمزمه می کند
تصور کن غروب ست
و تمام عابران پشت پنجره
یک نفرند ...
هوا ابری ست
و شیشه ی پنجره
نم نم خیس می شود
تو را آرام
با این تصویر
تنها می گذارم
یک.
هنگامی که روشنایی لرزان شبی تابستانی، پر از تلالو
ستاره ها و ماه کامل است، من به اوج آن نازک دلی ای می رسم که از حس دوست داشتن
جهان و در عین حال تحقیر این جهان، شکل گرفته است. (کانت)
دو. حبیب - من مرد تنهای شبم (اختصاصی برای پسرا)