مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو

      

    همیشه آدم‌هایی که خودکشی می‌کنند، برایم جالب و قابل احترام بوده‌اند و هستند. آدم‌هایی که گاها برای حفظ عزت نفس‌شان، گاها برای دلیل محکمی برای ادامه نداشتن و گاها از اندوه زیاد، این تصمیم بزرگ و شجاعانه را گرفته‌اند و آدم‌های غالبا مرده و ترسو را با دنیا و هنجارها و دنیای‌شان تنها گذاشته‌اند. در عمق زندگی رفتن، اندوه‌های سهمگینی را در سینه‌ی آدم‌ها می‌نشاند و به نظر من آدم‌هایی که در سطح زندگی می‌کنند، حق محکوم‌کردن و برچسب‌زدن به این افراد را ندارند؛ چون اصولا از آن‌چه بر آن‌ها می‌گذشته، بی‌اطلاع‌اند و هرگز هم نمی‌توانند با اطلاع شوند.

   وقتی که به لیست بزرگانی که خودکشی کرده‌اند نگاه می‌کنم، به فکر فرو می‌روم. در سکوتی سنگین، به فکر فرو می‌روم‌. مدتی‌ست که در سایت‌های مختلف، به خواندن نامه‌های خودکشی این آدم‌ها مشغولم‌. در ادامه، منتخبی از چند نامه‌‌ی خودکشی را با شما به اشتراک می‌گذارم؛ شاید چکیده‌ی یک عمر زندگی یک آدم؛ شاید کمی نزدیک شدن به اندوه.

 

 

 ترجیح می‌دهم مثل یک انسان آزاد بمیرم، تا این‌که مثل یک برده در قفس‌، به زندگی کردن ادامه دهم. (نامه‌ی خودکشی نیکولاس سباستین چمفورت، نویسنده‌ی فرانسوی)

 

  اندوه تا ابد ادامه خواهد داشت. (نامه‌ی خودکشی ونسان ون‌گوک)

 

سیمای آرام و دلنشین رودخانه، از من طلب بوسه‌ای کرد. (نامه‌ی خودکشی لنگستون هیوز)

 

آن‌گاه که دیگر من از دنیا رفته‌ام، ماه زیبای آوریل موهای خیس از باران‌اش را پریشان می‌کند و تو دل‌شکسته بر روی پیکر بی‌جان من خم می‌شوی. و من اهمیتی نمی‌دهم. چرا که می‌خواهم در آرامش به‌سر برم. به‌سان درختان سرسبز، هنگامی که قطرات باران شاخه‌های نازک‌شان را خم می‌کند. و من ساکت‌تر و سنگ‌دل‌تر از اکنونِ تو خواهم بود. (نامه‌ی خودکشی سارا تیسدِیل؛ شاعر آمریکایی)

 

دنیای عزیز، دارم می‌روم چون خسته شده‌ام. گمان کنم به اندازه کافی عمر کرده‌ام. تو را با نگرانی‌هایت در این فاضلاب شیرین تنها می‌گذارم. خوش بگذرد.(نامه‌ی خودکشی جرج سندرز؛ بازیگر برنده‌ی جایزه‌ی اسکار)

 

اکنون می‌خواهم کمی بیشتر بخوابم. نام آن را ابدیت بگذارید. (نامه‌ی خودکشی جرزی کوزینسکی نویسنده‌ی لهستانی-آمریکایی)

 

واقعاً به من خوش گذشت. خداحافظ و متشکرم! (بخشی از نامه‌ی خودکشی رومن گاری)

 

من دارم وارد بزرگ‌ترین ماجرای زندگی‌ام می‌شوم. (یادداشت خودکشی کلارا بلندیک، بازیگر آمریکایی فیلم جادوگر شهر اُز)

 

طاقتِ جنونِ دیگری را ندارم. (قسمتی از نامه‌ی خودکشی ویرجینیا وولف)

 

 

بعد از هفت سال نوشت:

هفته‌ای نیست که برای این پست، کامنت جدید نیاد. دوست ندارم این پست رو پاک کنم. ترجیح میدم توی گروهی که توی تلگرام ساختم، در مورد خودکشی صحبت کنیم. اگه دوست داشتین از حالتون با کسایی که مثل خودتونن کم و بیش، حرف بزنین، عضو این گروه شین: https://t.me/+gb5B4x_STbU1OTI0گروه تلگرامی

یا اینکه اینجا حرف بزنین کلیک کنید

مهدیار دلکش

نظرات  (۵۷)

۱۱ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۳۴ دختری درمِه
نسانی که روحش از این دنیا وتمام تعلقاتش رها شده باشه
هیچوقت خودکُشی نمیکنه!!
آدمی خودکشی میکنه که روحش اسیره...
بنظرمن اندوه سهمگین داشتن هرگز به معنای عمیق بودن نیس
کسی که عمیق ببینه ،عمیق زندگی کنه نوعی از رهایی درونش وجودداره
که این رهایی باعث آرامش ونشاط ش میشه
راستش بنظرم آدمی که به درجه ای از شجاعت وآزادگی روحی برسه
دست به خودکشی نمیزنه...

پاسخ:
با جملات اولت مخالفم. تا رها نشده باشی از دنیا نمیتونی خودکشی کنی.
اندوه سنگین داشتن لزوما به معنای عمیق بودن نیست، ولی عمیق‌ها، به اندوه‌های سنگین می‌رسن. که یا تحملش میکنن و به شادی میرسن، یا براشون مرحله بعد بی‌اهمیت‌ه و خودکشی میکنن.
۱۱ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۳۶ دختری درمِه
*واژه ی اول کامنت قبلم :انسانی 
پاسخ:
:)
رومن گاری عزیز چه جمله ای نوشته! دمش گرم:)
رابین ویلیامز هم خودکشی کرده.
پاسخ:
خیلی‌ها خودکشی کرده‌ن
تامل برانگیزه
۱۱ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۰۳ مصطفی موسوی
تجربه ی وسوسه کننده و کثیفیه!
پاسخ:
نظر من این نیست
۱۲ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۵۶ بانوی خرداد
واقعا شهامت میخواد. هر چقدر هم که اندوهگین باشی
پاسخ:
شجاعت زیادی میخواد
۱۲ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۵۲ نیلوفر ایراندوست
یه نفر که من براش ارزش زیادی قائلم میگفت تو این سطحی که ما زندگی میکنیم نمیشه به ناراحتی هامون بگیم آزمون الهی چون ما هنوز درسی نگرفتیم که بخوایم پس بدیم.میگفت هر مشکلی که در حال حاضر داریم برمیگرده به خودمون و چطور فکر کردنمون.اما بعد تر وقتی وارد سطح آگاهی والاتری شدیم،آزمون الهی وسط میاد.تو اینستاگرام جمله ای که از کرت کوبین گذاشته بودید منو یاد همین موضوع انداخت.در واقع به این فکر کردم که بهای آگاهی میتونه خیلی خیلی سنگین باشه.همون طور که کریستین بوبن میگه:"تقریبا محال است بتوان در این زندگی خلعتی از جنس نور و عشق به قامت خویش دوخت و تردیدی نیست که قدیسان برای خلعت عاری از عیب و نقص خویش،باید بهایی بی اندازه گزاف پرداخته باشند،چرا که جز روح نمیتواند جامه ای بر تن ایشان باشد و برای روح بهایی نمیتوان انگاشت."
من فکر میکنم گاهی اوقات سنگینی این بها بر دوش انسان ها ی آگاه اون قدر زیاد میشه که از حد تحملشون فراتر میره.صد البته من در جایگاهی نیستم که بتونم قضاوت کنم.
پاسخ:
خوب گفتی
آگاه‌ها، بهای سنگینی رو باید بدن.
و ما از اون‌چه که بهشون میگذره بی‌خبریم.
۱۲ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۵۶ نیلوفر ایراندوست
فک کنم باید خودم یه پست جدا گانه در این مورد بنویسم.ممنون.
پاسخ:
بنویس حتما:)
۱۲ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۲۰ شاهزاده شب
جالب بود!!
پاسخ:
:)
من هیچ وقت مطمئن نیستم به آدمایی که خودکشی رو انتخاب می کنن چه نگاهی داشته باشم. هم میشه بزدل قلمدادشون کرد هم شجاع.
بزدلی رو از این جهت میگم که بالاخره یه چیزی به وفق مرادشون نبوده و نتونستن سختی و اندوهش رو تحمل کنن. می تونستن همه چیزو تحمل کنن و بجنگن براش تا شاید بتونن کوچکترین تغییری تو اون وضعیت بدن. اما تصمیم گرفتن از میدون خارج بشن و راحتی رو انتخاب کردن. اینو بیشتر بر اساس تجربه ای که از خودکشی دوستم به دست آوردم میگم.
ولی خب از طرفی هم دست زدن به همچین کاری شجاعت می خواد خیلی. خییییلی.

اما یاد گرفتم که نمیشه نظر کلی داد. حق محکوم کردن و برچسب زدن بهشون رو نداریم مطلقا. همین آدمای این پست مثلا.
پاسخ:
اصلا به نظرت چه لزومی داره که سختی بی‌پایان رو تحمل کرد؟ شاید کسی دلیلی نبینه برای ادامه و این دنیا و متعلقاتش براش کوچیک و بی‌ارزش باشن.
موقعی جنگ معنا داره که بعد از جنگ هم معنا بده. این‌ها کلیت بازی و به دنیا اومدن رو پذیرفتنی و خواستنی نمیدونستن‌.
۱۳ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۷ رضوان ِ رضوان
آدمی ک عاشق واقعیه خودکشی نمیکنه . همه چیزو تحمل میکنه ک معشوق راضی باشه . حالا هرچی میخواد باشه . این آدما اگه عاشق بوودن عاشق حقیقی نبودن .
پاسخ:
شاید چنان اندوهی توی سینه‌ی عاشق بشینه که دیگه نتونه برای معشوقش هم کمک باشه.
میگم .. با این راحتیا و قواعد معمول نمیشه نظر داد. 
۱۳ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۷ دختری درمِه
نظرت آدمی که از دنیا رها شده باشه ،دیگه نیازی به خودکشی داره؟؟
منظورم اینه که فردی که زنده ست ودرعین حال به این دنیا وتعلقاتش
مُرده ،نیاز نداره خودشو ازچیزی خلاص کنه..خودش خلاص هس!
اندوه سهمگین داشتن مرحله ی بعدش رهاییه...اونی که میره خودکشی میکنه
خب به این مرحله رهایی نرسیده دیگه..پیش از رسیدن به آزادی وشادی
ورهایی ،ازفشار غم ،خودشو میکشه...
واینکه خودکشی شجاعت نمیخواد بنظرم ،درجه ی زیادی ازغم رو میخواد
که ب پوچی برسی ،که دیگه هیچ انگیزه ای برای زنده بودن
نداشته باشی ،و وقتی دلیلی برای بودنت نداشته باشی
خودکشی راحت میشه...
میدونی تقریبا مث چی میمونه...مث آدمی که تو یه شهر هیچ تعلق خاطری
نداره ،هیچ انگیزه ودلیلی برای موندنش تو اون شهر احساس نمیکنه
خو حالا اینکه ازاین شهر برای همیشه بره ،شجاعت میخواد؟؟
نه...گذشتن ازپوچ ،از هیچ شجاعت نمیخواد واقعا...[اینکه دنیا وزندگی
برای کسی پوچ بشه با اینکه فرد ازدنیا رها باشه فرق میکنه ،آدم رها شده
احساس بی نیازی به دنیا داره و این باعث نشاط وآرامشش میشه ولی اونی که به پوچی میرسه ،نه...]
کسی که خودکشی میکنه ،همه چیز براش پوچ شده ،زندگیش
بودنش ،همه چیز...حالا گذشتن وتموم کردن این پوچ شجاعت میخواد؟
نمیخواد بنظرم...
خودکشی حماقت میخوادوجنون..درحالت تعادل روحی کسی ،دست
به خودکشی نمیزنه...حتی اگه غمش زیاد باشه!
ولی ازفشار روحی ،وقتی یه نفر تعادل روحیش به هم بریزه
ممکنه هرآسیبی بخودش بزنه...خودکشی هم بزرگترین آسیب!
+شجاعت وقتی مفهوم پیدامیکنه که چیزی برای کسی ارزش داشته باشه
ولی بتونه ازش بگذره...

البته اینا نظره منه ..ونظرات مسلما متفاوته..

پاسخ:
گذشتن از جان، شجاعت میخواد
و خب نظرات ما متفاوت‌ه با هم در مورد خودکشی.
لنگستون هیوز خودکشی نکرده، فقط اون شعر رو گفته، هیوز در اثر سرطان مرده، یه چیز دیگه اینکه من سو سو رو میخوندم الان خیلی خوشحالم که دوباره میخوام نوشته هاتون رو اینجا دنبال کنم.
پاسخ:
حق با شماست ممنون از تذکرتون

خوشحالم که کلماتم رو دنبال می‌کنید:)
۱۳ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۵۷ عرفانه میم
اخ. ادم ممکنه به کجا برسه که از جان بگذره... شجاعت میخواد البته!
و اینکه منم نمیتونم قضاوت کنم...

آخ از جمله یِ اخر.!
اخ که وقتی تو اینستات گذاشتی ساعتها بهش خیره بودم!!..

پاسخ:
طاقت اندوه دیگری را ندارم
۱۵ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۱۰ رضوان ِ رضوان
حتی اگه معشوق خدا باشه ؟
منظورم یک عاشق حقیقی بود ... کسی که معشوق رو واقعا شناخته ...
پاسخ:
آره. حتی اگه خدای پنهان شده باشه.تو که تغییر کنی، خدا هم که معشوقت باشه نمیشه کاری کرد رضوان عزیز
۲۰ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۰۱ رضوان ِ رضوان
میخوام بگم که این حرفا رو از زبان کسی بشنو مهدیار جان که بارها تا لب لب خودکشی رفت . اگه خدا معشوقت باشه ، همه چیز منتفیه ....
بزرگای عرفان میگن که هر کس خدا رو بشناسه قطعا عاشقش میشه ... و هرکس عاشقش نیست دلیلش اینه که نمیشناستش ... خوش به حال امثال مولانا ها که شناختنش در حد تواناییشون ...
من نمیخوام زندگی این آدما رو قضاوت کنم ولی مطمئنم که این آدما خدا رو حقیقتا نشناختن . خودکشی از رسیدن به پوچی و بی هدفی و بی آرزویی میاد . خدا واسه ی آفرینش هدف داشته و کسی که عاشق خدا میشه به این قضیه پی میبره ... هدف رو درک میکنه ... و چیزی فراتر از درک و ایمان ... اون به یقین میرسه .

و خودکشی نکنید . خداوند نسبت به شما مهربان است .
29 *نساء*
پاسخ:
نظر من مخالفه با نظر شما :)
۲۱ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۵ رضوان ِ رضوان
پس امیدوارم هر کدوم از ما که اشتباه میکنه ، خدا اشتباهش رو بهش بفهمونه . :)
پاسخ:
اشتباه شاید نباشه اسمش
نمیدونم
مطمئن نیستم ولی فک کنم هر وقت دیگه آدم بی فایده بشه خود مرگ به سراغش میاد
هر چند من خودم واقعا دوس دارم تو چهل سالگی خودکشی کنم
پاسخ:
حالا چرا چهل سالگی؟
مطلب خیلی جالبی بود ،
خودکشی گذاشتن و گذشتنه ..میل به رفتن و نماندن ،
پاسخ:
رفتن و رفتن

وقتی قرار باشه خودکشی کنم 

 

قبلش سعی میکنم چند نفرو بکشم .  این یعنی اوج رهایی و نترسیدن . هم بکشیشون و هم بکشیم 🙂😀

منم خیلی وقتا به فکر خودکشی افتادم اما برعکس شکا فکر میکنم ، مرگ خیلی آسون تره ، فقط چند لحظه هست و بعد تمام ، زندگی اونم توی این وضعیت شجاعت زیادی میخواد ، منظور من واقعا زندگی کردن هست نه به اصطلاح زنده بودن.

پاسخ:
راجع به بعد از مرگ، کسی نمیدونه چی خواهد شد.
ولی قبول دارم که زندگی سخته. در عین حال تنها چیزیه که داریمش

من میخام خودکشی کنم من یه دختر خوشگلم به ظاهر ولی از درون پر از نفرت شدم برا خانواده م  به خاطر خاستگارای زیاد و مزاحم های بیش از حد منو وادار به ازدواج اجباری کردن واقعا متنفرم از طرف تنها راه چاره م خودکشی در شب عقد....

پاسخ:
نکن این کار رو. راه‌های بهتری هم هست. میتونی طلاق بگیری

سلام ...من دیگه نمیکشم .. کم اوردم ...خسته شدم از درک نشدن..تعنه..تهمت..

گناه من باشه گردن کسایی که حاصل عشق بازی یه شبشون شدم:)

پاسخ:
سلام
اگه دوس داشتی بهم پیام بده تا حرف بزنیم.

هی روزگار. 🥺🥺🥺

واقعا زیبا بودن 

مخصوصا مال ونسان ون گوگ ....اندوه تا ابد ادامه خواهد داشت. 

بسیار زیباست...

اوه پایان های زیبایی داشتند .... 

 

پاسخ:
همینطوره

غم نیست که منجر به خودکشی میشه،هرچقدر هم عمیق و زیاد،ناامیدی مجرایی هست که انسان رو به خودکشی سوق میده...

ون گگ از غم نمی نویسه بلکه درباری ابدیت غم و به تعبیری ناامیدی از رهایی از اون می نویسه

جاست مای اپنیین

پاسخ:
به نظرم کلی نمیشه حرف زد در مورد خودکشی. مورد به مورد فرق داره. ولی موافقم که اون ناامیدی، دلیل اصلیه.

فقط آدمای قوی و شجاع خودکشی میکنن؟؟ با این جمله مخالفم انسان های هم هستند که خودکشی میکنن چون قدر زندگی رو نمیدونن قدر محبتی که به اونها داده شده هر چند من تو جایگاهی نیستم و نمی‌خوام که قضاوت کنم پس مثل انسان های که زندن و نمیشه دلیل درست و حسابی برای زندگی شود پیدا کرد شاید نشه برای دلیل مرگ بقیه دلیل آورد شاید ما باید از زندگی و مرگ اونها درس بگیریم ولی حق نداریم که درش دخالت کنیم و نظری بدیم 

 

پاسخ:
زندگی آدما پیچیده‌تر از حرفای شما و حرفای من توی این پسته.

میدونی به نظرم ادمی که تحمل نکنه موفقه چون به ارامش میرسه و بعضی وقتام بهای زیادی باید برایه ارامش پرداخت بهایی مثل فدا کردن زندگیت :)

پاسخ:
نمیدونم بعدش چی میشه، اگه میدونستم بهتر میتونستم در موردش حرف بزنم

به نظر منم هیچ وقت نباید راجب کسایی که خودکشی میکنن نظر داد اتفاقا اونا خیلی شجاع ان که این کارو میکنن من خودم بارها به فکر خودکشی افتادم ولی بعدش پشیمون شدم. الان چند وقته که دلم می خوام این کارو بکنم ولی دلیل من بابت شکست عشقی و اینا نیست. من دچار اختلال استرس و اضطراب و افسردگی هستم و واقعا دیگه خسته شدم از اینکه همیشه ناراحتم و هیج چیز خ شحالم نمیکنه. حتی کارایی هم که در گذشته خوشحالم میکرد دیگه خوشحالم نمیکنه و هیچ دلیلی برای ادامه ی زندگی ندارم حتی اهدافمم دیگه بهم انگیزه نمیده...... 

پاسخ:
به نظر منم خیلی شجاعن.
متاسفم بابت اختلال استرس و افسردگی. امیدوارم بشه ازش رها شد یا دور.

بیاین قضاوت نکنیم، شاید دردی که برای خیلیا خیلی حقیر و کوچیک و قابل تحمله برای یکی خیلی سنگین باشه 

مرگ چیزه ناشناخته ایه و انسان همیشه از چیزای ناشناخته میترسه 

شاید مردن تلخ نباشه شاید حتی شیرین تر از چیزی باشه که ما باور داریم ...

پاسخ:
به نظر منم مرگ شیرینه

من برم ناممو حاضر کنم...

پاسخ:
اگه دوست داشته باشی میتونیم حرف بزنیم

کاش به نامه افرادی که مشهور نیستن هم دسترسی داشتیم

 

پاسخ:
کاش

خدا خودش یه اندازه به انسانها عمر داده و کسایی که خودشونو زودتر میکشن به یه دنیای دیگه میرن اما اون دنیا به بدترین شگل ممکن مجازات میشن قرار نیست چون یه درد و اندوه بزرگ تورو بشکنه اگه حدا این دنیا به تو چیزی نداده باشه یا ارزوتو نتونه براورده بکنه حتما دلایلی داره اما اون دنیا بهت بیشترشو میده پس ما خیلی هارو داریم که از ما درد بیشتری کشیدن اما من به این کسایی که خودکشی کردن شچاع نمیگم چون از عقلشون استفاده نکردن من به کسایی شجاع میگم که حتی تو بدترین شرایط هم تونستن تحمل کنن و شکرگزار حدا باشن نه اینکه مشکلاتمون رو به خدا بگیم و راهمونو کج کنیم 

پاسخ:
دنیای کودکانه‌ی قشنگی دارین

ویرجینیا وولف میگه احساس میکنم به یکی دیگه از حمله های دیوانگیم نزدیک میشم.. اینبار بهبود نخواهم یافت.."صداهایی توی سرم میشنوم و نمیتونم روی نوشته هام تمرکز کنم" تا الان مبارزه کردم ولی دیگه نمیتونم...

نوشتن شاید پیش پا افتاده ترین کاری بود ک ثانیه ای منو از افکار بی رحمانم دور میکرد.. ولی صداهای توی سرم اینبار نمیزارن بدونم کجام وچی مینویسم .. تا الان جنگیدم ولی این افکار کهنه شدن و صداهاشون بلند تر...

میدونی.. تعریف ما از خودکشی باهم فرق داره.. اونی که این کارو مسخره میدونه هنوز شاید یه طناب امیدی تو زندگی داره که دستشو بسمتش دراز کنه... من خوشحالم براش میگم که به زندگیت ادامه بده و بسازش.. ولی اونی که عمق زندگیو دیده.. سالها رنج کشیده وبا افکارش جنگیده.. از هر اتفاقی که افتاده و قراره بیوفته خستست.. بهتر بگم کسی شده که "امید" در اون نیست و این ته ماجراست. متاسفانه فقط میشه جای این افراد بود تا این حسو درک کرد... افسردگی مثل بقیه بیماریا درد داره با این تفاوت که بجای جسمت روحتو ازت میگیره. اونقدر دنیاتو بی رنگ میکنه که از تکرار روزهات شرمنده میشی پیش خودت... خودکشی برا این آدم ناگوار و غیرشرعی و دیوونگی نیست... اون به این نتیجه رسیده که من دیگه نمیتونم به بازی این دنیا ادامه بدم میرم کنار تا اونایی که میتونن بازی کنن....

این دنیا پر از بی رحمیه و فهمیدنِ همه چیز خوب نیست... یوقتا کسی که دست به خودکشی میزنه بیشتر از هرکسی فهمیده!

آخرشم بگم که افسردگیو ما آدما بهم هدیه میدیم... تروخدا با هم مهربون باشین هرچی که شد نسبت بهم بی رحم نباشین.... زندگی برای بعضی آدما آسون نمیگذره. :]

ممنون از ادمین که واقع بینانه به این موضوع نگاه کرده🙂

( با آرزوی امید.. برای خودم.. برای تو که روحت آسیب دیده)

پاسخ:
مرسی از روشن‌بینی و نور کلمات شما. موافقم با شما

تجربه من: ۲۱سالمه و ۲ سال افسردگی دارم....بخاطر اینکه تو کارم و هدفی ک داشتم شکست خوردم خیلی ب خودم سخت گرفتم و سعی کردم با گل و الکل خودمو آروم کنم.اولش عالی بود..بعد ۳ماه تقریبا انگار درک واقعیت رو از دست دادم ...رو همه چیز فکر می کنم ولی کارهامو نتونستم جلو ببرم ولی به همه دروغ گفتم ...الان با اینکه چند ماهه ک ترک کردم ولی فکر به آینده و شرایط مزخرف من اذیتم می کنه...چند ماهه بخاطر اینکه زیر چشام گود افتاده بود از همه فاصله میگیرم و تقریبا با هیچکس حرف نمی‌زنم..وقتی ارتباط با بیرون رو قطع کردم انگار فکر و خیالم بیشتر شده ..در برقراری ارتباط عاجزم ......فکر کنین تو این شرایط از دوستان گهگاهی کنایه های خنده دار می‌شنوم ک باعث میشه فکر کردن بهش تمام انگیزه برای ارتباط با انسان ها رو از دست بدم...روز ها واسم تکراری شده و انجام تجربه های جدید کمکی نمیکنه و پوچی تمام مغزمو گرفته....تو این تکرار فقط درد و خستگی وجود داره...

 

 

پاسخ:
متاسفم بابت شرایطت.
افسردگی یه مسئله‌ی خیلی جدیه که به کمک بقیه نیاز داره. اگه نمیتونی پیش روانشناس بری، سعی کن از دوست یا فامیل یا آشنا کمک بگیری تا از این شرایط کم‌کم فاصله بگیری. 
این روزا حال کمتر کسی خوبه توی ایران و خارج از ایران. 
امیدوارم بتونی کم‌کم خودت رو با کمک دیگران نجات بدی..

این فضا منو یاد کلاس ادبیاتم میندازه:)))

پاسخ:
چه غمگین

عا...خودکشی از دید من یعنی ارامش ابدی و جسمی بدون اورثینک یا اینکه میتونه یه راه واسه متوقف کردن ضربه های جدید باشه؟

پاسخ:
نمیدونم. برای مردن همیشه وقت هست.

تا ده روز دیگه اقدام به خود کشی خواهم کرد ✌️✌️✌️تو این دنیا هیچ خبری نیست حالم از این دنیا بهم میخوره

پاسخ:
امیدوارم یه چیزی نگهت داره

امروز جلوی ساختمونمون یه دکتر توی پله های اضطراری خودشو حلق آویز کرد

فکر کردن بهش و اینکه به چه مرحله ای رسیده بود که این کارو کرد جدی روحمو عذاب میده و نمی‌دونم چطور وصفش کنم 

اگه شرایط روحی یا هرچیزی در هر موردی دارین خواهش میکنم تامل کنید و به زندگیتون پایان ندین 

فقط کمی صبر همین 

پاسخ:
سخته
مخصوصا اگه ایرانی باشی. کاش بشه به یه چیزی چنگ زد

می‌دونی زیبا بود , خوندن بخشی از نامه های بقیه 

اولش ک اومدم اینجا برا این بود ک بتونم یه نامه خوب پیدا کنم تا ازش الهام بگیرم برای خودم 

درسته میخام خودمو بکشم 

سنی هم ندارم اما این زندگی فراتر از چیزیه ک باید باشه 

نمیشه اسمش رو گذاشت بزدلی یا شکست 

گاهی در حدی میرسی ک میفهمی دیگه فایده نداره ، حتی اگه تلاش هم بکنی آخرش نتیجه نداره ، اما حتی اون موقع هم نمیتونی بمیری چون چیزی توی وجودتع ک برای نفس کشیدن و زنده بودن تلاش می‌کنه 

درسته نمیخام بمیرم اما باید بمیرم

°°مرگ آخرین مرحله برای پایان دادن به اندوهیست ک در دل دارم ، هرچند بزدلانه ،هرچند احمقانه اما این انتخاب منه°°

مرسی

پاسخ:
امیدوارم بتونی یه راهی پیدا کنی برای موندن
همین که نمیخوای بمیری یعنی شاید بشه کاری کرد

تا چند روز دیگه تموم میشه زندگیم :)

پاسخ:
حیف

به نظرم خودکشی کار خوبی نیس ولی یه جایی خیلی سخت میشه زندگی کرد من همیشه میگفتم خوب میشه اما نشد بد تر شد حالا رفیتم آخر خط.....

پاسخ:
...

یه روزی یه جایی از زنده بودنت بزرگترین ترسی از بچگی باهات بوده یه جوری میندازتت گوشه ی رینگ و بی امون و ثانیه ای وقفه، میفته به جونت،، که میفهمی مرگ خیلی خیلی شیرینه.. و وقتی بیشتر و بیشتر اون گوشه ضربه میخوری بیشتر خواهان مردن میشی..و دقیقا یه لحظه قبل مردن رهات می‌کنه..دقیقا اون لحظه ای که اوج شوق رفتن رو داری رهات می‌کنه.‌. و میگه حالا سعی کن همین الان  بلند شی و ادامه بدی چون زندگی نمی ایسته تا نفس تازه کنی حتی.. یکی شوق رفتن براش زیباست و خودش می‌ره. یکی ادامه دادن براش زیباست و ادامه میده..

و تصور هردوش نفس گیره..

پاسخ:
هر دوش سخته درست میگی

هیچگاه برای زندگی خودم تلاش نکردم و هیچگاه به خودم امید نداشتم 

و هیچگاه به توانایی های خودم باور نداشتم واقعا نمیدونم چرا

شاید کم استعداد بودم شاید تنبل بودم شایدم افسرده و ناامید.ریشه در چه داشت آن هم نمیدانم.

میدانم برای خود من هم کار تلخی هست اما یه پایان تلخ بهتر از تلخیه بی پایان هست.دیگر چیزی نمیخوام جز احترام به تصمیمم 

و در آخر بگم ک نمیبخشم کسی را ک مرا قضاوت کند

(من این  نامه را با شک مینوشتم و امیدوارم نجات پیدا کنم)

پاسخ:
من هم امیدوارم

دیگر در من امیدی نیست همه احساساتم درد میکند خستم

پاسخ:
بغل

کاش میشد فقط ی بهونه برای ادامه دادن بود... کاش میشد وقتی دلیل موندنت رو به یکی یا ی چیزی گره میزدی از بیخ طنابو نمیبرید:) کاش میشد ادامه داد... کاش میشد نرسید به شبی که حتی نفس کشیدنم سخت باشه برات و هدر رفتن انرژیتو حس کنی:) کاش بعضی وقتا بعضی آدما بودن. حتی نصف و نیمه ولی ای کاش بودن:)

پاسخ:
بیا توی گروه اگه دوست داشتی حرف بزنیم

منم 30ابان یعنی دقیقا 4روز و 4ساعت دگه میرم 😊 اینکه تاریخ مرگت رو بدونی هم شیرینه هم دردناک همه ی کارای رفتنم رو از این دنیا کردم تو 27سال عمری که از خدا گرفتم یادم نمیاد به کسی بدی کرده باشم مگر ناخواسته ولی الان حتی ترس از گریه ی مادرمم هم نمیتونه جلومو بگیره در کل اگر بخوام قبل رفتنم یادداشتی بزارم می‌نویسم بعد مرگم گریه نکنید من  خوشحال و آرام با انتخاب خودم رفتم و کسی مقصر مرگم نیست حتی غم فقط انتخاب خودم بوده .

پاسخ:
امیدوارم باشی هنوز

ترجیح میدهم با اهنگ مورده اعلاقه ام شروع کنم قرص های قوی اعصاب مادرم را بر میدارم دستانم 

میلرزد یاد ۱۲ سالگیم افتادم لبخند تلخ پر معنای لبم را فرا میگیرد زیرا ۱۲ سالگی میخواستم پایان بدهم 

به زندگی کودکانه ام اما چه شد که یه دختر ۱۲ ساله تصمیم بر پایان دادن رویای کودکی کارتون های

دل نشین سیندرلا و عروسگ های زیبای میشود بنظرم از همان زمان فهمیده بودم زندگی بی ارزش است 

سپس قرص ها را با یک لیوان آب میخورم چشمم به کمدم افتاد تیغ را برداشتم سیگارا روشن کردم اهنگ 

را زیاد کردم با یه یاد اوردن هر اتفاقی که مرا به این روز انداخت یک یادگاری روی دستام گذاشتم سیگار تمام 

شده بود تقریبا ضربان قلبم تند ترو تند تر میشد چشمانم سیاهی میرفت با تعداد زیاد قرص های که خورده بودم 

هنوز زندم اری راست میگفت اندو همیشه ادامه داشت🖤

پاسخ:
مرسی که برام نوشتی. برات صلح درونی میخوام.

من هم می خواهم همین کار را بکنم

حالم بده. شما لطفااا بهم امید دهید که این کار را بکنم الان انجامش برایم سخته لطفا برایم کامنت بگذارید و مثلاا بگویید آره این کار را بکن

اگر این کار را بکنید و من بمیرم تو اون دنیا خیلییی دعاتون می کنم

پاسخ:
امیدوارم بمونی و یه راهی پیدا کنی

سلام!

نمیدونم این رو کسی میخونه یا نه... 

اما خوشحالم که اینجا رو پیدا کردم.

توی این لحظات که به دنبال روشی برای مرگ سایت ها رو بالا پایین میکردم چشمم به این سایت افتاد. 

من قرار نیست وصیت نامه ای داشته باشم. 

پس اینجا میگم... 

خداحافظ مامان بابا آبجی داداش

دیگه منی نخواهد بود.

خوشحال باشین... 

دیگه نگران نیستین که من فقط با بیست سال سن خاستگار ندارم دیگه نگران نیستین که من آبروی شما رو بردم و بی حجابم...دیگه نگران نیستین که من نتونستم معلم بشم...

دیگه مجبور نیستم تحمل کنم تمام اون دعوا ها کنایه ها حرف ها و زخم ها رو 

راحت میخوابم

شاید اون دنیا تونستم خدا رو قانع کنم که زندگی چقدر سخت بود شاید به حرفم گوش داد 

خدایا به حرفم گوش بده 

ولی بابا... یه چیزی تو دلم مونده میخوام بگم... 

نباید منو میزدی

پناهم بودی بابا 

پناهم بودی 

خدافظ

پاسخ:
...
برات بغل میفرستم

سلام

من زمانی دارم این کامنت رو میزارم که دوبار تجربه خودکشی داشتم تو یکماه اخیر

و برنامه دارم اینبار بار سوم و اخرم باشه

خیلی خیلی خیلی برام سخت بود که از  ارزو هام بگذرم اما از یه جایی به بعد دیگه نشد ... هرکاری کردم نشد ادامه بدم 

خستگی و سردرگمی و کلافگی از یک طرف ... از طرف دیگه زمانی با ادما درد دل میکنی و اونا میگن: " تو فکرش نرو" یا " بیخیال بابا" یا "حساس نباش" و و و و 

واقعیت اینه که تو تجربه ی خودکشی که داشتم بهم ثابت شد مرگ من برای هیچکس اهمیت نداره

چون وقتی اون همه قرص خورده بودم و تو بیمارستان بودم 

پدرم اصرار داشت بگم تعداد قرصا کم بوده و الان حالم رو به راهه

 

ولی بچه ها من همیشه تنها بودم 

هیچوقت با هیچکس جور نبودم 

 

ناگفته نماند من عاشق بودم ... یک عشق ناکام

خدا منو ببخشه که دیگه طاقت جنگیدن ندارم 

خدا منو ببخشه که انقدر بهم سخت گذشت که خواستم وسط امتحان الهی کلاسشو ترک کنم

 

بارها گفتن خدا از مشکلات ادما بزرگتره اما ... خدا فقط برای من کارما بود

 

امشب 18 اذر تولد منه 

دلم نیومد شب تولدم این کارو کنم اما

انجام دادنش تو این هفته حتمیه!

 

 

شما رو به خدای قصه ها میسپارم چون تهش بنده هاش خوشبخت بودن

 

پاسخ:
کاش قبلش بیای تو گروه با بقیه حرف بزنی

نمیدونم برای من فردایی هست یا نه. امروز دل آسمون هم گرفته، از دور همه میگن تو خوشی غرق شرم. ولی از نزدیک و جای من بودن، این احساس متفاوته. من سالهاست به دنبال انگیزه ای برای ادامه هستم. اما هر چی جلو تر میره زخم ها عمیق تر و عمیق تر میشه.

شبهای زیادی از خدا مرگی مثه سکته در خواب رو خواستم، اما فقط احساس مردن اومد سراغم. میخوام شجاعانه امروز به استقبال مرگ برم. یکبار رفتم مرگ پسم زد یا شاید من بلد نبودم. امروز میخوام به تمام کسانی که دوسشون دارم زنگ بزنم و نامحسوس ازشون برای همیشه خداحافظی کنم.

این دنیا چیزی برای من نداشت. با نامه ی اخر موافقم. نمیخوام دچار جنون دیگه ای بشم.

دنیا ارزونیه آدمایی که توش خوشی و عشق واقعی رو دارن. 

نمیدونم بهم میگید بزدل یا شجاع، بعد رفتنم چه فرقی داری چی بهم نسبت داده میشه

پاسخ:
نه بزدل و نه شجاع. شاید یه آدمی که نتونست دلیلی برای موندنش پیدا کنه یا بسازه. امیدوارم پیدا کنی.
۰۵ دی ۰۲ ، ۲۰:۰۱ تنهاترین

دردی ک تو قلبم دارم خیلی بزرگه خیلی.تنها ترین آدمی ک‌ روزی زمین شدم تنها ترین آدم این شهر تنها ترین.

قصه ی دختری عاشق قصه ی دختری بیگناه قصه ی دختری ک هیچ سرانجامی تو زندگیش نداشت هیچ فقط سخت هیچ آرامشی نداشت هیچ آرامشی.

امشب شب آخر این دختر تو این زندگی هستش آخرین شب آخرین دیدار خانواده آخرین.

من ضعیف نیستم من دیگه نمیتونم ببینم من دیگه به آخرین حد رسیدم به آخرین حد.

 

پاسخ:
:(

امشب اونقدر حالم بده که اومدم و تا ته این نامه ها و حرفای بقیه رو خوندم.

چی میشه که آدم ب اینجا میرسه؟

دوستی ندارم ، خانواده ای که حامیم باشن ندارم، دلم میخواست وکیل باشم.

نشد. 

۱۹سال عمر گرفتن از خدا یا طبیعت نمیدونم!

اما کافیه بنظرم مگه نه!؟

پاسخ:
نه
کافی نیست
امیدوارم یه راه فراری پیدا کنی

مرگ تنها راه جدایی از این خود وهم آلود است.

خداحافظ

پاسخ:
:(

سلام نمیدونم دقیقا چرا این متن رو می‌نویسم چون نه کسی از رفتن من ناراحت میشه و نه برا کسی اهمیت داره تازه فکر میکنم که خیلیا از نبود من خوشحال هم شوند.اما دیگر برایم اهمیتی نداره این موضوع و فقط به خودم فکر میکنم هر چند خیلی دیر این موضوع رو متوجه شدم بعد این که تمام خودم و حال خوب خودم رو خرج بقیه کردم و الان من مانده ام و کرور کرور حال بد و یاس و نامیدی از زمین و زمان خسته ام بیشتر از همه از خودم‌ . منصفانه تر میشد اگر هر کس تقاص اشتباه خودش رو پس میداد ولی متاسفانه دنیا ما سراسر پر است از بی عدالتی و اگر عدالتی بود حال خیلی از ماها الان اینگونه نبود میخواهم کاری کنم که این من مرده رو خاک کنن مبخواهم منی را که پنج سال پیش کشتن خاک کنن من پنج سال پیش مردم مثل خیلی از آدمها که در ۳۰ سالگی میمیرن ولی هشتاد سالگی خاک می‌شوند . هنوز هم مثل قبل و یا خیلی بدتر از گذشته که دختران زنده بگور میکردن الان هم ابن کارو میکنن و خیلی بدتر چون اونجا یبار طرف میمرد ولی الان روزی هزار بار باید بمیری و زنده شوی. چه کسی تقاص باید پس بده من دیگه از این زندگی و از این نوع زیستن حالم بهم میخوره و تصمیم خودم رو گرفتم نه این که فکر کنید دیت رو دست گذاشتم نه ما خیلی خواستم اما نشد ما خیلی دویدیم ولی نرسیدم خیلی تلاش کردیم ولی زندگی ما شب بود و شب و حالی از نور امید همچی دروغ بود و هست نه زمین گرده نه کسی تقاص پس میده و نه خدایی هست بیجا نشسته و بیهوده  امید بسته ایم هیچ خبری نیست و نخواهد شد بدرود عزیزان ...

پاسخ:
خیلی ناراحت شدم حرفاتو خوندم. امیدوارم که بمونی

آبجیا و داداشای گلم 

یک روزی در جایی که آسمان و دریا به هم میرسند،  همدیگر را خواهیم دید،  با چشمانی پر از شوق با دلی خالی از اضطراب و نفرت

یه روزی همدیگه رو بغل خواهیم کرد در ورای ابرها 

اونوقت دیگه دغدغه این دنیا رو نداریم و هممون باهم صمیمی هستیم

شاید مدت های طولانی زمان بکشه ولی من همونجا منتظرتون میشینم،  

❤❤❤❤🖤

۲۶ ژانویه۲۰۲۴

پاسخ:
امیدوارم به چیزی چنگ زده باشی و مونده باشی با ما

خود آرزوی مرگ دارم.و اگر در آینده نزدیک مرگ طبیعی برایم رخ ندهد بطور حتم اقدام بخودکشی خواهم نمود زیرا می‌خواهم اندک امید باقیمانده یا انتظار اتفاق و معجزه هم برایم بپایان برسد اما چون خود مرگ اندیش

هستم نتنها برای آنانیکه اقدام بخودکشی نموده اند احترام زیادی قائلم بلکه شجاعترین را می‌ستاید زیرا فردی که دست به چنین اقدام شجاعانه ای می‌زند دیگر

پایان زندگی را دیده و لمس نموده حال پایان زندگی برای او می‌تواند عشق ناکام باشد یا زندگی در فقر و ناامیدی باشد یا هرچیز دیگر زیرا وقتی زندگی برایت معنا ندارد یا دیگر به این واقعیت و حقیقت تلخ رسیده ای که دیگر هیچ اتفاق یا امیدی نمی‌تواند در وجودت شعله ای را بوجود آورد واقعا زندگی چه معنایی میتواند داشته باشد "روزگاری به عمق معنا نرسیده و خوش بودم اما از آنوقت که عمیقا بعمل معنا رسیدم دیگر زندگی برایم پوچ و بی معنی شد "فقط نمی‌دانستم که باید برای مرگ خود زجه و زاری سر دهم "فقط برایم دعا کنید زودتر از این زندگی سراسر فریب و دروغ راحت شوم 

پاسخ:
امیدوارم که یه راهی پیدا کنی. ناراحت‌کننده‌ست که راهی نباشه و نصورشم نشه کرد

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">