سلام ای همه جا با من! سلام ای تار و پود تن! کجایی ای یک لحظه دیدارت آرزویم؟! کجایی ای عشق آتشینت آبرویم؟! دلم برایت اندازه ی سر سوزن چرخ خیاطی ِمادرم شده است، تنگ ِ تنگ ِ تنگ! بی تو پای شعرهایم لنگ ِ لنگ ِ لنگ! حالت آیا خوب است؟! خورشید آنجا نیز گرم می تابد؟! کسی آنجا گیسوان بلندت را می بافد؟! ببینم عشقم نکند آنجا دل کوچک تو تنگ بشود! نکند نگاهت اسیر مردمان سنگ بشود!
عشق من روزگارت خوب است؟! آسمانت آبی ست؟! شب هایت آیا مهتابی ست؟! شب که شد بهارم، آسمان را نگاه کن! به کوچکترین، کم نورترین، ساکت ترین و عاشق ترین ستاره ی آسمانت زل بزن! آن منم! با چشمهایت به روی من پل بزن! آن منم عشق من که سالهاست کوچک و کم نور و ساکت در آسمانت نشسته ام و فقط نگاهت می کنم!
مرا فراموش نکرده ای تو؟! درست است که برای تو کوچکم اما هستم عشق من! عاشقانه هستم! اگر آنجا لیلی و مجنون خواندی! اگر روی لبهایت خنده نشاندی! اگر دست روی سر یک ۱۱ ساله کشیدی! اگر دو عاشق را دیدی، به یاد من باش!
ای عشق دلم تنگ ست!
بچه ها چقدر با این جمله ی رعنا موافقین؟! نوشت:"عشق آزادی می آورد. نه وابستگی...اگر عاشق شدید و وابسته بدانید فقط وابسته شده اید..."
بچه ها یه دوست جدید نوشت: آیدا بچه ها! بچه ها آیدا !