مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطرات یک گیشا» ثبت شده است



   آقای تاناکا دنیای دور و برش را همان‌گونه که بود، می‌دید. مثل پدرم نگاهش گنگ نبود. به چشم من همان‌طور نگاه می‌کرد که به چکیدن قطرات شیره بر تنه‌ی درختان کاج و یا حلقه‌ی روشن آسمان، در جایی که خورشید، پشت ابر قرار می‌گیرد.

او در دنیای مرئی زندگی می‌کرد، حتی اگر همیشه از بودن در آن، احساس خشنودی نمی‌کرد. او متوجه درخت‌ها، گل‌و‌لای و بچه‌ها در خیابان می‌شد.


مهدیار دلکش