مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یوستین گاردر» ثبت شده است


  

  برش‌هایی از کتاب:


  گوزن ماده‌ای ناگهان از بیشه‌ای بیرون می‌جهد. لحظه‌ای با دقت به تو خیره می‌شود و بعد می‌رود. چه روحی به آن جانور حرکت می‌دهد؟ چه قدرت اسرارآمیزی زمین را با گل‌هایی به هر رنگ رنگین‌کمان تزیین می‌کند؟ و آسمان شب را با تور فاخری از ستاره‌های چشمک‌زن می‌آراید؟ به جهان نگاه کن گئورگ! پیش از آن که خودت را بیش از حد با فیزیک و شیمی پر کنی، جهان را نگاه کن.


   هیچ دو پرتقالی، یک‌جور نیست یان‌اولاو! حتی دو پهنک علف، شبیه هم نیستند؛ به همین دلیل است که تو حالا اینجایی .. تو این همه راه نیامده‌ای که با "یک زن" دیدار کنی؛ اگر این‌طور است، دردسر بیهوده‌ای به خودت داده‌ای؛ چون اروپا پر از زن است. تو آمده‌ای تا با من دیدار کنی؛ و از من فقط یکی هست.


   عصر آگِست گرمی را به یاد می‌آورم که نشسته بودیم و از شبه‌جزیره‌ی بایگدوی، آبشار را تماشا می‌کردیم. نمی‌دانم این حرف از کجا آمد، اما ناگهان از دهانم پرید:"ما فقط یک‌بار به این جهان می‌آییم." ورونیکا گفت:"ما حالا اینجا هستیم." انگار می‌پنداشت باید این حقیقت را به یاد خودمان بیاوریم.



دختر پرتقالی

یوستین گاردر

162 صفحه

نمره: هجده‌ونیم


مهدیار دلکش