مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو

۶ مطلب در آبان ۱۳۸۸ ثبت شده است

وقتی به من فک میکنی حس میکنم از راه دور!
مهدیار دلکش
پاییز که می شود        خدا        قوطی های رنگش را        برمیدارد        و می پاشد به صورت درختان        یکی زرد        یکی قرمز        یکی نارنجی
مهدیار دلکش
کاش پرنده بودم!
مهدیار دلکش
در غروب ابری و دلگیر آسمان    چهار زانو نشسته ام روبروی خدا    و غصه هایم را پهن کرده ام جلوی صورتم    -دردهای جاودانی و غم های کوچکم-    آنهایی را که سبک ترند برمی دارم    می بوسم    و فوتشان می کنم طرف خدا!   و خداوند اشاره می کند    که بگیرند فرشته ها غصه ها را   تا مبادا برگردند   و دوباره بنشینند گوشه ی دلم   تا نشوند دوباره چندمین مشکلم   چند غصه اما   سنگین اند خیلی   و جدا نمی شوند از سفره ی دلم   عاجزانه، نگاه میکنم به خدا   تا کاری کند شاید   خدا هم اما   نگاهم می کند تنها   دریایی اشک باید!  چرا زحمت کشیدید نوشت: جمعه تو دفتر خاطراتم نوشتم خدایا به خاطر داشتن این همه دوستای خوب ممنون! بابت تبریکا و کامنتا و لینک کردناتون بسی مچکرم می باشم!  قابل توجه لینکای عزیزم نوشت: اگه بعد از خوندنه پستام چیزی برای گفتن به نظرتون نرسید نیازی نیست کامنت بذارید. مطمئن باشید در بازدیدا و کامنت گذاشتنای من تاثیری نخواهد داشت! مهم برای من اینه که مطلبمو خوب بخونید!
مهدیار دلکش
۱. همیشه با خودم فکر می کنم که آیا با اومدن من چیزی به دنیا اضافه شد یا با رفتنم چیزی ازش کم میشه؟ " آبان ها خواهد گذشت و بعد مردمان بعد از من به ماه بد نخواهند گفت فقط اتفاقی افتاده چیزی دیده حرفی شنیده پرنده ای پریده "                   سید علی صالحی ۲. شعری تقدیم به خودم: توتولوی نادنین / دستات ظریف و توتک / تا باد بشه بادتنک / تبلدت مبارک! / پارسال بودی بید داله / حالام شدی بید یه داله / نن تا بهارو دیدی؟ / نن تا بهارو دیدی؟ ۳. فردا بیست سالم تموم میشه. جمعه خورشید مثل همیشه خواهد تابید! ۴. شنبه تولد مرواریده همه برید بهش بتبریکید! لطفن!
مهدیار دلکش
اول نوشت: دقیقن عین نامه ی رسیده رو می نویسم با غلطا و جمله بندیای خودش! نامه به برادر به نام خدا    برادر عزیزم سلام. حالت خوب است؟ امیدوارم آنفلانزای نوع A نگرفته باشی و پیشرفت کنی.  راستی کی به قم می آیی؟ امیدوارم درس هایت را (منظور ترم به ترم است) قبول شوی و در آینده زندگی خوبی داشته باشی.  راستی مادر می گوید: هر وقت پول هایت به اتمام رسید به ما زنگ بزن و بابا می گوید: هر وقت کار اداری پیش آمد به من بگو تا برادرت ((محمد)) را به مشهد می فرستم. تا بعد خدا نگهدار از طرف خانواده  ماچ نوشت: اون وقت این داداشو نباید خیس ماچش کرد؟  آخر نوشت: دیشب تو تلفن بهم می گفت منم میخام وبلاگ درست کنم!!!
مهدیار دلکش