مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو

۸ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

مهدیار دلکش


سنگریزه ها کوه را بزرگتر می کنند
عقاب ها
کوه های بزرگ را دوست دارند
باور کن دردها آدم را مهربان تر می کنند

خاموش بمان
آتشفشانت، دنیا را ذوب خواهد کرد
تو در میان دردهایت
هزاران تخم عقاب داری








یک. عشق، باید خوش خویی بیاورد؛ نه تنگ خویی. باید گشاده دستی بیاورد، نه امساک. باید شخص را آرام تر کند نه مضطرب تر. آن چیزی که بزرگان عشق می خواندند - خواه عشق الهی خواه عشق زمینی - چنین خصایصی داشت. در عشق آسمانی هم اگر کسی مدعی عاشق بودن باشد و از عشق به خدا سخن بگوید اما خوش خو، آرام و ایثارگر نباشد، مدعایی گزاف داشته است. (دکتر سروش – در ستایش عشق زمینی)

دو. حسین قوامی - پری

مهدیار دلکش
شبیه یک رویا .. نرم و آرام و دل انگیز .. اتفاقی که می خواستمش، افتاد. از همان ها که خواب و بیداریش مهم نیست. از همان ها که دنیا می ایستد و تماشایت می کند.    از آسمان دور نبودیم. دست دراز می کردیم و دست هایمان از هرچه می خواستیم پر می شد. دست باز می کردیم و گنجشک ها با درخت ها اشتباهمان می گرفتند. سبز بودیم. بهار با ما بود. بهار ما بود. ما بهار بودیم.    رفتیم بالای کوه. تا خدا را از نزدیک تر ببینیم. دیدیم خودمان خداییم. هر کدام که می خندیدیم، بقیه خدا را می دیدند. به فعل های شما که بخواهم بگویم، راه می رفتیم؛ اما ما پرواز می کردیم.    عکس ها گرفتیم تا در ذهن تاریخ بماند: چهار گنجشک-درخت در ارتفاعات یک روز پاییزی مشهد، پرواز کردند و سبز شدند و درخت. و به خدا چهره های تازه تری بخشیدند.    تصور کن سرازیری باشد. تو جدا شوی و رو به آدم های دوست داشتنی زندگیت، سرازیری را عقب عقب پایین بروی. احساس کنی بهترین قاب عکسی ست که تا به حال دیده ای. دوربین را بگیری و لبخندهای خالصانه را ثبت کنی. از زندگیت دیگر چه می خواهی ؟   + برای شیوا و مجتبی و بهار و بیست و یک آذر
مهدیار دلکش
مهدیار دلکش
"باد ما را خواهد برد" دور از چشمان تقدیر در خود پنهان خواهد کرد به تلافی تمام نشدن ها هوهو می کنیم دیوانه وار می رقصیم موهای تمام دختران غمگین شهر را به رقص می آوریم نسیم می شویم با گردهای نشسته بر روی گلها بوسه می زنیم بر گونه ی برگ های پاییزی هم آغوشی می کنیم با ابرها تا از دردهایمان کودکان شادی به دنیا بیایند گوش تقدیر کر "باد ما را خواهد برد" یک. من خوب می دانم که تو سخت ترین روزها و سال های تمامی زندگی ات را می گذرانی؛ حال آن که هیچ یک از روزها و سال های گذشته نیز چندان دلپذیر و خالی از اضطراب و تحمل کردنی نبوده است که با یادآوری آنها، این سنگ سنگین غصه ها را از دلت برداری و نفسی به آسودگی بکشی... صبوریِ تو...صبوریِ تو...صبوریِ بی حساب تو در متن یک زندگی نا امن و آشفته، که هیچ چیز آن را مفرح نساخته است و نمی سازد، به راستی که شگفت انگیز ترین حکایت هاست. (نادر ابراهیمی - چهل نامه کوتاه به همسرم( دو. محمد معتمدی - به کنارم مانده نمانده
مهدیار دلکش
از لب ها لب پرتگاه از دست ها دست تقدیر از بغل ها بغل دیوار گاهی دست تکان می دهم برای خدا به امید این که جواب سلام واجب ست       یک. آیا رنج کشیدن به راستی ضروری ست؟ بله و نه! اگر این اندازه رنج نکشیده بودی، انسانیت تو عمقی نداشت. تواضع و همدلی نداشتی. و اکنون این مطلب را نمی خواندی. رنج کشیدن در لاک منیت، شکاف ایجاد می کند. اما سپس در مرحله ی دیگری، دیگر رنج کشیدن فایده ای ندارد. رنج کشیدن لازم ست تا زمانی که متوجه شوی که دیگر لازم نیست. (اکهارت تله) دو. آقای حکایتی (یه کلیپ نوستالژیک و شاد و دوس داشتنی)
مهدیار دلکش
مهدیار دلکش
کلاغ ها روی از من می دزدند با دیدنم مسیر عوض می کنند قاصدک ها باد به من که می رسد نسیم می شود و خبرها را آرام از پشت سرم عبور می دهد شاعر که باشی خبر خشک شدن یک شاخه میخک می تواند پایان تو باشد این را همه فهمیده اند جز او که گفت شاعرتر از تو را پیدا کرده ام   یک. برای هر کس فقط یک شغل حقیقی وجود دارد و آن یافتن راهی برای رسیدن به خود می باشد. ماموریت واقعی هر انسان، کشف سرنوشت خویشتن و تلاش در جهت تکمیل آن است. (هرمان هسه – دمیان) دو. حمید سبحانی - پرسه ی شبانه (این آهنگم مخصوص شب و پیاده روی ه. و آقای سبحانی عزیز و دوس داشتنی، خیلی خوب خوندنش)
مهدیار دلکش