مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو

۸ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است



   از صفت های خدا، "غنی" را طور دیگری دوست می دارم. بی نیازی، هدفی ست که به سمتش حرکت می کنم. این که چقدر موفق باشم را نمی دانم. اما جاده ی بی نیازی، آن قدر زیباست که به مقصد رسیدنش، چندان هم مهم نیست.
   گاهی از من می پرسند که تو بودایی شده ای ؟ درویش شده ای ؟ عارف شده ای ؟ مرتاض شده ای ؟ و من به آن ها لبخند می زنم. من حق جو شده ام و به دنبال ندای درونی ام می روم. به دنبال هر چیزی که مرا پرنده تر کند. و بندهای جهالت و اسیری را از دست و پاهایم باز کند. مثل پرنده ای که روی درختان مختلف می نشیند و از آن ها استفاده می کند. اما خود را محدود و متعصب به هیچ یک نمی داند. خواه بودا؛ خواه محمد؛ خواه مولانا؛ خواه راسل؛ خواه اوشو؛ خواه علی؛ خواه یک پرنده؛ خواه یک درخت. تو اگر هشیار باشی، پرواز یک پرنده می تواند همان کاری را با تو بکند که خواندن آیات قرآن یا کتاب های مختلف.
   من به هیچ یک از دوستانم نیازی ندارم. یاد گرفته ام که خودم از پس خودم بربیایم. تنهایی، در سخت ترین روزای عمرم، این را به من آموخته است. اگر با کسی دوست هستم، به خاطر گرامی داشتن محبت است. محبت، تنها چیزی که زیستن را ارزشمند می کند. محبت دادن و دردی را برطرف کردن، تنها هدف من از برقراری رابطه بوده است. و مدتی ست که تصمیم گرفته ام هدف دیگری هم به آن اضافه کنم و رابطه هایم را کیفی تر کنم. هدف جدیدم، آموختن از دوست هایم است. برای رسیدن به هدف جدیدم باید دوست هایی داشته باشم که بتوانند به من چیزی اضافه کنند و در مرحله ی تبادل محبت، متوقف نمانیم. آدم هایی امن که از مرحله ی همسریابی و دوست پسر/دختریابی گذشته باشند و به فکر ساختن روحشان باشند؛ انسان های دغدغه مند و عمیق که کافی شاپ ها و سینماها و دوردورهایشان را رفته باشند و اهل شو آف نباشند و آن شعر مولانا را خوانده باشند که: ای بستگان تن به تماشای جان روید ... باید دوست هایی داشته باشم که مولانا را فهمیده باشند. "سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو" را درک کرده باشند. خلاصه کنم: باید دوستان پخته ای داشته باشم که سوالات اساسی درباره ی آفرینش داشته باشند و بلد باشند که با جریان رودخانه ی روزگار و زندگی نروند. کسانی که دنبال فرار از نادانی و میان مایگی باشند. دیوانگی را پاس بدارند و در عین حال فرهیخته و دانا باشند. کسانی که در مسیر جاده ی بی نیازی، هم سفرم شوند. و در عین بی نیازی به یکدیگر کمک کنیم تا مسیر بیشتری را بپیماییم.
   تصمیم گرفته ام که در روابطم سخت گیرتر شوم و دایره را تنگ تر کنم. تا در آینده به جاهای بهتری برسم. شاملو در یکی از مصاحبه هایش گفته که ای کاش می شد در هر خانه یک ساعت شنی بزرگ گذاشت و این ساعت، به تعداد ثانیه های عمر یک انسان شن می داشت و ما می دیدیم که هر دانه ی شنی که می افتد، دیگر برنمی گردد. کاش ساعت ها را دایره ای نمی ساختند، تا ما بهتر قدر زمان را می دانستیم.

مهدیار دلکش


60


مهدیار دلکش


برای من، آدم ها دو دسته اند:

یک. مالکیت طلب ها؛ خودبین ها؛ در زنجیر ها؛ حتما باید یکی بیاید تا خوشبخت شوی ها.

دو. دوست داشتنی ها؛ پرنده ها؛ ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد ها.







+و البته که قلیل من الاخرین که السابقون السابقون، اولئک المقربون.
مهدیار دلکش


دکمه هایم را
به آهستگی ِ یک بوسه می بندم
تا تنگ تر در آغوشم بگیرد
نزدیک ترین دوستم
که هر روز دلگرمم می کند

کمربندم را آرام می بندم
خوب می دانم هیچ کس به اندازه ی شلوارم
به پایم نمانده است

کسی که لباس هایش را دوست نداشته باشد
عشق را می تواند ؟









یک. واقعی تر زندگی کن. نقاب ها را کنار بگذار؛ آنها بر قلب سنگینی می کنند. همه ی ریاکاری ها را کنار بگذار. عریان باش. البته خالی از دردسر نخواهد بود، اما همین دردسر ارزش آن را دارد، زیرا تنها پس از آن دردسر است که رشد پیدا می کنی و بالغ می شوی. و بعد، هیچ چیزی زندگی را باز نمی دارد. زندگی هر لحظه تازگی خود را آشکار می سازد، زندگی معجزه ای است همیشگی، که همه جا در پیرامون تو در حال وقوع است. و تو صرفا در پس عادات مرده در حال پنهان شدنی. اگر نمی خواهی ملول باشی، بودا شو. هر لحظه را تا حد امکان با هشیاری کامل زندگی کن، زیرا فقط در هشیاری کامل قادری نقاب را کنار بگذاری. (اوشو)


مهدیار دلکش


59

مهدیار دلکش


   میل به خاص بودن، باعث‌شده که تعداد زیادی آدم یک شکل داشته باشیم که بنابر جو تلقینی و اشتباه جامعه، تیپ انتخابیشان برای زندگی، خاص نامیده می شود.
   من از کل پکیج اباذری (نقد و نوع بیان نقد) فقط این را پسندیدم که گفت شما خیال می کنید که دارید انتخاب می کنید. گزینه ها از قبل برای شما انتخاب شده اند. و دایره ی انتخابتان محدود است.    گروه های موسیقی و خواننده ها و فیلم ها و رمان هایی که دوست داشتنشان، لازمه ی خاص تلقی شدن اند. تیپ ها و لباس ها و آویزهایی که شناسنامه ی خاص ها شده است و ...
   انسان، به همان اندازه که موسیقی خوب گوش بدهد و فیلم خوب ببیند و کتاب خوب بخواند، باید وارسته تر و بزرگ تر شود. در صورتی که این موضوع، در گروه خود خاص پندارها کاملا برعکس است. آن ها بنا بر انتخاب های تحمیلی از سمت گروه خود، فیلم ها و آهنگ هایی را انتخاب می کنند و نسبت به دیگران احساس برتری و طلبکاری پیدا می کنند. در واقع خاص شده اند که احترام و توجه بخرند.    به نظر من بزرگی و خاص بودن آدم ها، در برخوردشان با دیگران مشخص می شود. انسان بزرگ و خاص، در دلش حس شفقتی نسبت به مردم (عوام) دارد و هیچ گاه به خودش اجازه نمی دهد که به آن ها توهین کند. بلکه نهایت تلاشش را می کند تا آن ها را بالاتر بکشد. پیامبری را تصور کنید که بخواهد با توهین، مردمان را به چیزی دعوت کند.
   اگر انسان ها خودشان باشند، ما هفت میلیارد انسان خاص خواهیم داشت ولی در حالت کنونی که خاص بودن جور دیگری معنا می شود، تعداد زیادی جویای خاص بودن داریم که در حقیقت، بسیار عام، قابل پیش بینی، مقلد و دور از خودشان اند. آدم هایی که اعمال و عقاید و انتخاب هایشان، همه تحمیلی و بیرونی ست و در درونشان هیچ اتفاقی نیفتاده است. و اگر شما ساعت ها و روزها کنارشان بنشینید، چیزی برای اضافه کردن به شما ندارند و فقط می توانند چند اسم را تحویل شما بدهند و خالی بودن خود را پشت آن ها پنهان می کنند.

+ تعریف خوب و بد، درست و نادرست، در نظام های اخلاقی ایرانی ها بسیار متفاوت است. طوری که گاهی سر یک اصل مسلم هم باید بحث کرد که مثلا توهین بد است.

مهدیار دلکش


در هر ایستگاه
تویی که پیاده می شوی از اتوبوس
و زیبایی ات را با من و پیاده رو تقسیم می کنی
هربار به اجبار تا خانه شنا می کنم

پشتت به کدام کوه گرم است
که همیشه رود زیبایی ات جریان دارد ؟
نسبت عابران با تو چیست ؟

باید سر به کوه بگذارم
و دلگرمی رودها شوم
نمی خواهم تو معنی زیبایی باشی









یک. شعر و بوسه را که داشته باشی / مرگ چه دارد که از تو بستاند ؟ (یانیس ریتسوس) 


مهدیار دلکش


58

مهدیار دلکش