مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است


46

مهدیار دلکش

44

مهدیار دلکش


به گورهایتان برگردید دخترکان زیبا
شما که نفس هاتان هم
مردان را هوایی می کند
به رحم های مادرتان برگردید
شاید این بار پسر شوید
و دنیا مهریه ی پدرتان شود
اما دریغ که ممکن ست دوباره دختر شوید
به زیر خاک برگردید دخترکان زیبا
ای که عکس آگهی ترحیمتان هم می تواند شهوت انگیز باشد

در زندگی بعدیتان گل باشید
نه گل های آگهی ترحیم
گلی در مسیر یک فرمانده
که مانع وقوع جنگ می شود








یک. وقتی دو نفر به هم برمی خورند، باید مثل دو زنبق آبی باشند که کنار به کنار هم می سایند. هر یک قلب زرین خود را نشان دهد و ابرها و آسمان در کنارشان باز بتابد. نمی توانم بفهمم که چرا همیشه برخوردها دیگرگونه است: با قلب های بسته و هراس از رنج بردن. (جبران خلیل جبران - عاشقانه های یک پیامبر)


مهدیار دلکش


اولین باری که احساس کردم شاعرم
زمانی بود که میانه های شعرم
مرا بوسیدی
و بعد شعر
به درازا کشید








یک. مثل رودخانه ای که در دریا نیست می شود، ‌در الوهیت نیست شو. خودت را از هستی جدا نپندار، به آن بپیوند. بیشتر و بیشتر در آن فرو برو. ما همچنان بر جدا بودن پافشاری می کنیم و این، تنها عمل غیر دینی ماست. تنها عمل دینی، پافشاری بر یکی بودن است و تو باید آن را به تلاشی آگاهانه تبدیل کنی. آن گاه که بر طلوع خورشید می نگری با آن یکی شو. یک مشاهده گر صرف باقی نمان. بگذار مشاهده گر و مشاهده شونده با هم یکی شوند. آرام آرام مهارت این کار را فراخواهی گرفت. آن گاه وقتی در سایه درختی نشسته ای، می توانی احساس ژرف یکی بودن با خدا را تجربه کنی. این تجربه کوچک می تواند در نهایت تو را به احساس یکی بودن با کل رهنمون کند و تو را به معرفت خدا برساند. (اوشو)


مهدیار دلکش