مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است




مهدیار دلکش



   شاید اگر از شما بپرسند که بهترین و تاثیرگذارترین شعر یا برش شعر فروغ کدام است، هیچ‌کدام‌تان نگویید: «چرا نگاه نکردم؟» از شعر بلند و بی‌همتای «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»؛ اما برای من، این سطر از آن‌هاست که جهت داده و هنوز هم می‌دهد.

   من خجالتی بودم. علاوه بر خجالت لازم، خجالتی نالازم و مسخره هم داشتم. که مانع اقدام‌کردن و تماشا کردنم بود. می‌دیدم اما با شرم. دلم می‌خواست بایستم اما درونم می‌گفت: کافی‌ست؛ حرکت کن! با دل سیر و آرامش نگاه نمی‌کردم.

   تماشا را از سهراب آموختم و تماشای طولانی و شجاعتش را از فروغ.

چند سال پیش بود که دکلمه‌ی «ایمان بیاوریم ..» را با صدای فروغ گوش می‌دادم. در حال و هوای صدا و حرف‌هایش بودم که ناگهان هوشیار شدم‌. فروغ با لحنی حسرت‌بار و اندوهگین گفته بود: «چرا نگاه نکردم؟» ادامه‌ی دکلمه را نفهمیدم. در خودم فرو رفتم. احساس خسران به من دست داد؛ حس این‌که در حال از دست دادنم. از آن به بعد آدم‌ها و چیزها را بیشتر نگاه می‌کنم. پرجرات شده‌ام و پاداشش را هم گرفته‌ام؛ پاداشش شعرهایی رهاتر و درونی یکپارچه‌تر بوده است. با دنیا صادق‌تر شده‌ام و با خودم هم.



میان پنجره و دیدن

همیشه فاصله‌ای‌ست

چرا نگاه نکردم؟

مانند آن زمانی که مردی از کنار درختان خیس گذر می‌کرد  


چرا نگاه نکردم؟

انگار مادرم گریسته بود آن شب

آن شب که من به درد رسیدم و نطفه شکل گرفت

آن شب که من عروس خوشه‌های اقاقی شدم

آن شب که اصفهان پر از طنین کاشی آبی بود،

و آن کسی که نیمه‌ی من بود ، به درون نطفه‌ی من بازگشته بود


مهدیار دلکش



.

   دکتر عبدالکریم سروش، از آن‌هایی‌ست که دوست دارم تا زنده است از او بگویم؛ مرد دانشمند و نازنینی که مدیونش هستم.

   مولانا را از او دارم؛ عمیق‌شدن در مسائل، مخصوصا دین و عقایدم را از او دارم. درست است که حالا از بعضی از عقایدش عبور کرده‌ام و آن‌ها را محل بحث می‌بینم اما ذره‌ای از علاقه‌ی من به او کم نشده است. شاید اگر آشنایی‌ام با او نبود، در جهل و تعصباتم می‌ماندم. او دل در گروی عرفان و دین دارد؛ مولانا و پیامبر. و دوست ندارد که از دین عبور کند؛ دین حداقلی را به بی‌دینی ترجیح می‌دهد. دکتر سروش، ایرادات دین‌داران فعلی را ندارد و از معدود اخلاق‌مداران دین‌دار است. او منتقد دیندارانی‌ست که هدف دین را فراموش کرده‌اند و در پوسته مانده‌اند. دینداری او عاشقانه است؛ نه مثل اکثر دین‌داران، تاجرانه.


مهدیار دلکش




مهدیار دلکش