مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است


به تصویر درختی

که در حوض

زیر یخ زندانی‌ست،

چه بگویم؟

من تنها سقف مطمئنم را

پنداشته بودم خورشید است

که چتر سرگیجه‌هام را

- هم‌چنان که فرو نشستن فواره‌ها

از ارتفاع گیج پیشانی‌ام می‌کاهد –

در حریق باز می‌کند؛

اما بر خورشید هم

برف نشست.

چه بگویم به آوای دورشدن کشتی‌ها

که کالاشان جز آب نیست

- آبی که می‌خواست باران باشد -

و بادبان‌هاشان را

خدای تمام خداحافظی‌ها

با کبوتران از شانه‌ی خود رم داده.



مهدیار دلکش




مهدیار دلکش


غصه‌ها خواهند رفت؟

یا

همه‌چیز می‌تواند مرا خوشحال کند اما هیچ‌چیز نمی‌تواند غم مرا ببرد؟


برای من دومی‌ست. وقتی به عنوان یک ناظر، دنیا را تماشا می‌کنم، غمگین می‌شوم؛ از یک نهال؛ رشد درخت؛ مرگ درخت. از فقر؛ مرگ نهال؛ از آدم‌ها؛ از آدم‌ها. از زشتی آدم‌ها؛ از هشیار نبودن‌شان؛ و حتی آدم‌های زیبا غمگینم می‌کنند؛ آدم‌هایی که خانه‌ی اول‌شان درون‌شان است و آن را آباد و سرسبز کرده‌اند. اندوهگین می‌شوم وقتی نمی‌توانم با زیبایی‌شان بیامیزم و در شهرِ درون‌شان محو شوم. زیباییِ یک الاغ، وقتی نتوانم با آن الاغ یکی شوم، غمگینم می‌کند. و هر چیزی که مرا از دنیا بگیرد و درونم را فعال کند، برایم غم‌انگیز است؛ حتی اگر لبخند؛ حتی در میان شادی.

کاش می‌شد زیباها را در آغوش کشید؛ آن‌چنان محکم که یا تو بمانی یا او.


مهدیار دلکش




   بعضی از فیلم‌ها در بیننده نفوذ می‌کنند و تمام راه‌های فرار را می‌بندند. این فیلم، بعد از مدت‌ها من را به اشک کشاند. مرا تا قسمت عمیقِ انسان برد. نشان داد که تا کجاها می‌توان بود و تا کجاها می‌توان پرید.

   فیلم لحظات درخشان زیادی دارد. از بازی ماری با نور و سبکیِ پس از نشستن نور روی بدنش گرفته تا عزم و مهربانی‌های مارگارت در آموختن به ماری و «کوتته کوتته» گفتن‌های پیاپی او که آجر آجر بر روی یکدیگر نشستند و ماری را ساختند. از جزئیات غذادادن ماری به مارگارت تا پذیرفتن مرگ مارگارت و در آغوش‌کشیدن‌ها و لمس‌کردن‌ها و بوسه‌های ماری.

   بعضی از فیلم‌ها به انسان نزدیک می‌شوند اما این فیلم از انسان هم عبور کرده است و انسان تازه‌تری به نمایش گذاشته است. فیلمی از جنس سینمای کیارستمی؛ از جنس نور و روشنایی؛ و بعد از مدت‌ها نمره‌ی ده از ده.



مهدیار دلکش