مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو

۱ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

 

در جهان آرام من
پرواز پشه‌ای، یک حادثه‌ست
پس خنده‌ی تو نمی‌تواند نامی داشته باشد
من برای شعرنوشتن
خیلی تنهایم.

خوشبخت‌ها به شعر نیازی ندارند
روز قسمت
به آن‌ها بال رسید و به ما کلمه
ما بازنده بودیم
پس گفتیم سلام!
خواستیم خوشبخت باشیم
پس گفتیم عشق
اما عزیزم!
پرنده‌ها شعر نمی‌نویسند
چرا که خوشبختی، روی بازوانشان نشسته است

در آغوشت می‌گیرم
و به لبخندت فکر می‌کنم
-تنها چیزی که آنها را حسود می‌کند-
بیا شکست را قبول کنیم
من و تو و لبخندت
با اختلاف کمی باختیم
و برای فراموشی شکست
خندیدیم و شعر نوشتیم

دنیای آرام من
به سبکی یک بال است
که در یک سحرگاه پاییزی
زیر کفش‌هایم می‌افتد
در دنیای آرام من
شعر، یک انقلاب سپید است.

آه شعر!
ای چاه عمیق!
خاک‌های تو را کجا بریزم؟

 

مهدیار دلکش