مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

شادی‌هایم
مثل لکه‌های چربی
اندوه‌هایم
مثل ظرف
روزی یکی دوبار می‌خندم
و مابقی را خودم هستم

 

خودمان را جدی گرفته‌ایم
وقتی که زمین، برگی‌ست
که هر لحظه امکان سقوطش هست
ما نمی‌توانیم جنگل را بفهمیم
در رگبرگ‌های یک برگ چرخیده‌ایم
و نهایتا از برگی به برگی
من مورچه‌ای هستم
که از نادانی‌اش مطمئن است

 

دوست دارم آواز پرنده را
پاسخی عاشقانه به قفس بدانم
مادربزرگ می‌گفت:
پرنده‌ای که می‌تواند آواز بخواند
زندانی نیست
آسمان پر از
گل‌هایی‌ست
که عاشق شده‌اند

 

آواز می‌خوانم
و روزی دو وعده ظرف‌هایم را می‌شویم
مهم نیست اگر عابری صدایم را نشنود
مهم نیست اگر آوازی از این برگ عبور نکند

 

ستاره‌ی هالی شاید
چراغ‌قوه‌ی باغبانی‌ست
که هر چند سال یکبار
به انتهای باغش سر می‌زند
ما زیادی خودمان را جدی گرفته‌ایم

 

مهدیار دلکش