هنوز از تاب های کودکی
سرم گیج می رود
و پاهایم
از دستی که نبود
تا هلم بدهد
درد می کند
هنوز هم تماشای تاب سواری
غمش کمتر ست
یک. کودکان در ستاره ها زاده می شوند / با ستاره ها بازی می کنند / با زبان آن ها صحبت می کنند / ما آن ها را نمی فهمیم / و آن ها برای فهماندن چیزی به ما / پیش ما، به زمین فرو می آیند / افسوس، زمانی که دیگر / گفتنی ها را فراموش کرده اند (غوکاس سیرونیان – سطر اول را نمی نویسم)
دو. ما مشتی غریبه هستیم که در این دنیای بزرگ افتاده ایم و اگر چیزی نباشد که ما را نوازش دهد و روحمان را سیراب کند، در حالت خلسه از غربت خود دور خواهیم شد. (از خلال نامه های دوستان سهراب به او)
سه. لیندا رو از زبون فرید احمدی بشنوید.
چاهار. ما باید با حماقت، شکست و بدی های هر انسانی، با گذشت و چشم پوشی برخورد کنیم. به خاطر داشته باشیم که آن چه در مقابل خود داریم خیلی ساده شکست ها، حماقت ها و بدی های خودمان است. زیرا این ها همه شکست های نوع بشر هستند که ما نیز به آن تعلق داریم و بر این اساس ما شکست های یکسانی داریم که در درون خود دفن کرده ایم. نباید به خاطر این بدی ها که صرفن در همان لحظه ی خاص در ما پدیدار نشده اند، نسبت به دیگران خشمگین شویم. (آرتور شوپنهاور)
پنج. حرمت نگه دار؛ دلم؛ گلم؛ کین اشک ها، خون بهای عمر رفته هه من ست.