مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو


کنار ساحل هم
مبهوت بی کرانی ام
انتهای چشم هایت به آسمان می رسد

یک دریا حرف
برای گفتن داری اما
گوش ماهی ها هم
واژه ای از تو نشنیده اند
دریا
حرف های زیبایش را
قطره قطره
به گوش آسمان می گوید
مردم اما ساده لوحانه
او را از موج های ساحلش می شناسند









یک. دوستی گفت جانوران نیز گیاهان سکرآوری را به بو می شناسند و از پی آن می روند. چنین هم که بینگاریم، مستی آن ها را تا چه پایه می پنداری ؟ یک سرخوشی هشیارانه ؟ یا یک هشیاری پاک؛ حالی برهنه و بی غش ؟ وگرنه مستی را راهی نه به جایی. نه گرهی می گشاید؛ نه دریچه ای به رازی. و بگذر از این که در دیار خودت می نوشند؛ و از پی مستی، سخن از شور و حال به میان می آورند. سرشان که گرمی گرفت، از سوز درون می گویند. و تو دیده ای که در مستی، دریچه ی مشاهده بسته و نقش ها، نیامده می روند. محمد (ص) گفت ننوش. زردشت نیز چنین گفت. بودا نیز. موسی نیز. و مسیح انگار آهسته گفت. (سهراب سپهری - هنوز در سفرم)


مهدیار دلکش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">