مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو


آرام خوابیده‌ام

مثل کسی که از مردنش مطمئن شده باشد

آرام خوابیده‌ام

و به روزهایی فکر می‌کنم

که دستم می‌توانست روی گونه‌ات سر بخورد

آرام خوابیده‌ام

و کرم‌ها را تماشا می‌کنم

که چشمم را به یکدیگر تعارف می‌کنند

چشمی را که با آن، بارها تماشایت کرده بودم


جای بوسه‌ات

روی بازویم

هنوز گرم‌ست

لب‌هایم

هنوز گرم‌اند

مورچه‌ها روی سینه‌ام راه می‌روند

و از هم‌دیگر

درباره‌ی اختلاف دمای چپ و راست می‌پرسند

"مورچه‌ها!

مورچه‌های نازنین!

از سمت راست شروع کنید

و نگران گرمی سمت چپ نباشید"

و آن‌ها با دریل‌های‌شان مشغول به کار می‌شوند


حالا که این حرف‌ها را می‌زنم

کرم‌ها و مورچه‌ها

هنوز به جمجمه‌ام راه پیدا نکرده‌اند

هرگاه که این حرف‌ها را شنیدی

بدان که آخرین سنگرها هم

به دست آن‌ها افتاده است


عزیزم!

من حاکمی هستم

که آرام خوابیده

و فتح کشورش را

ذره‌ذره

تماشا می‌کند

دشمن به لبخندت رسیده است

به دنج‌ترین گوشه‌ی قلبم


عزیزم!

حالا که این واژه‌ها را می‌شنوی

جنگ به پایان خود رسیده است

من شکست خورده‌ام

و مورچه‌ها و کرم‌ها برده‌اند

مورچه‌ها و کرم‌ها مرا برده‌اند

مورچه‌ها و کرم‌ها تو را برده‌اند





یک. نامش برف بود / تنش، برفی / قلبش از برف / و تپشش / صدای چکیدن برف / بر بام‌های کاه‌گلی / و من او را / چون شاخه‌ای که زیر بهمن شکسته باشد / دوست می‌داشتم (بیژن الهی)


دو. مسعود شعاری - شور عشق


مهدیار دلکش

نظرات  (۲۱)

۱۸ دی ۹۴ ، ۰۲:۱۱ فاطیما کیان
چقدر غم انگیز و پر از احساسی ناب بود 
پاسخ:
ممنونم
ترسناک بود. :(
ولی قشنگ آرامِ آرام بود! :))
از رمانتون چه خبر؟
پاسخ:
ممنون
رمانمم خوبه سلام داره. مراحل ادیت رو پشت سر می‌ذاره:)
عالی بود

پاسخ:
سپاس
۱۸ دی ۹۴ ، ۱۲:۴۵ امیرحا فظ
چقدر خوب که از مرگ نوشتی و از عشق. این شعرت من رو یاد شاملو می اندازه اونجا که برای فروغ شعر می نویسه:
جریان باد را پذیرفتن
و عشق را 
که خواهر مرگ است.
من فکر میکنم درسته که مرگ وجود داره و وجود جسمانی ما یه روزی تموم میشه ولی عشق، اون چیزی که تو رعایتش کردی، همیشه زنده است و زنده می مونه. عشق اون چیزیه که از ما عبور میکنه و به حیات خودش ادامه میده و این اون چیزی هست که اهمیت داره.
پاسخ:
عشق، خواهر مرگ
چه شعر خوبی. ممنون که نوشتیش برام.
عشق، مثل شعره، میمونه حتی اگه روی کاغذ نباشه و توی هوا باشه.
مرا غمگین کرد
خیلی...
پاسخ:
ببخش مرا
سلام خیلی قشنگ بود و یه جورایی هم یه ترسیو تو ادم ب وجود میاورد
پاسخ:
سلام
ممنونم
:)

به یاد روزهایی افتادم که قطعا خواهند آمد

و طعم ناخوشایندش باعث میشه آدم خودش رو به فراموشی بزنه

پاسخ:
خوشاینده به نظرم
عاااالی!!!ممنون!!
پاسخ:
:)
خواهش میکنم
پاسخ:
:)
۱۹ دی ۹۴ ، ۲۰:۲۹ آوو کادو
بسیار زیبا و عالی :-)
پاسخ:
تشکر:)
۲۰ دی ۹۴ ، ۰۱:۳۱ عرفانه میم
اخ چه تشبیهایی مهدیار عالی بود ...... 
مخصوصا اخرشو چ خوب تموم کردی...
تو را میبرند... 


پاسخ:
ممنونم
:)
۲۰ دی ۹۴ ، ۱۰:۵۶ هورام بانو
سلام
اول اینکه از خوندنش لذت بردم
از تصویر سازی کرم ها ومورچه ها شگفت زده شدم برخلاف بقیه که ترسیدن
شعر یه حرکت سینوسی داره یعنی یه جاهاییش قشنگه اماجمله بعد نه درست مثل روزهای زندگی
نمیدونم که این نقطه قوت کارت بدونم یا نقطه ضعف ..
احساسم در  درک احساس راوی شعر بلاتکلیفه مثلا  مورچه ها رومورچه های نازنین خوندی یعنی یه جورایی از اینکه دارن فتحش میکنن خوشحاله ولی بعد تصویر پادشاه میاد وسط..نمیدونم شاید نقص از فهم و درک منه اما همینکه من مجبور کرده تا حالا چن بار بخونمش و هنوز هم میل به دوباره خوندن و کنجکاو بودن برای درک بیشترش درمن وجود داشته باشه  یعنی کارت خوب بوده:)))
پاسخ:
سلام
ممنون از بیان نظرت
متوجه این سینوسی و منقطع بودن شعر هستم و تعمدی این کار رو کردم
از فتحش خوشحال نیست اون پادشاه ، ولی تن داده و عاشقه
:)
عالی بود . 
عالی بود .
عالی بود .
پاسخ:
:)
۲۵ دی ۹۴ ، ۱۳:۳۱ فرخنده آشوری (ری را)
وای مهدیار این عالی بود، آفررررین
پاسخ:
:)
خیلی عالی بود
پاسخ:
:)
واقعـا ارام ارام عاشقانه را بامرگ تفسیر کردی ..
مرگ زیبایی است اگر تا اخر عاشق بمانی..
پاسخ:
اگه عاشق بشی، دیگه نمیتونی عاشق نباشی
:)
۰۱ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۲۹ سهیلا (کاتارسیس)
چه زیبا و چه سرد و مخوف هست این شعر... 
پاسخ:
ممنون از مهرتون:)
ی مقدار زیادی غمگینم کرد:)
خیلی دوست دارم چندوقت یه بار ک سر میزنم این جا یه روزی یه چیزی بنویسی تو مایه های این که یهو یه اتفاق خیلی خیلی بزرگ و قشنگ تو زندگیت افتاده که یهویی خیلی فوق العاده شده باشه همه چیز. خیلی چیزای قشنگ و خوب ازت یاد گرفتم دلکش جان.از غرور یواشکیت از مهربونیت از نگاهت به عشق از شخصیت صممیمی و متینی ک داری خلاصه به خاطر این همه چیزای قشنگ یه روز ک بیام اینجا میدونم یه همچین متنی می نویسی. 
یس مینویسی :)
پاسخ:
مرسی از مهرت
غمی که من دارمش، غم بد نیست. غم حرکت‌دهنده است که خوشحالم از آشنایی باهاش.
بعضی غما به شادی می‌ارزن.
حال من خوبه بهارجان
خوب باشی همیشه:)
قشنگ بود. همه گفته بودن اینو البته :)
اینکه از بیرون بایستی و ببینی... تصور نزدیک به ذهنی بود. نمی دونم اگه روح باشه، این ویژگی ها هم براش تعریف می شه؟ اینکه اگه دنیایی باشه، می شه ادامه ی این روزا؟ انگار که جاودانیم؟ یا اینکه ما دوست داریم این طوری باشه؟
شایدم دنیایی باشه و ادامه ی این روزا نباشه. شایدم دنیایی باشه و این روزا بسازنش، اما از خاطره ها چیزی نمونده باشه.
کی می دونه؟ :)
پاسخ:
واقعا کی میدونه؟:)
همش اما و شایده
کسی نمیتونه خبر بیاره از اون‌ور
بهتره که نقد رو بچسبیم فعلا
۰۵ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۵۶ دختری درمِه
متن رو دوسداشتم...وموسیقی هم خیلی خوب بود..

و اون متن از بیژن الهی رو هم دوسداشتم :-)
پاسخ:
سپاس:)
چقد حس و حال این شعرت با بقیه شعرات فرق داشت .... ادامه بده رییس :)
پاسخ:
چشم رییس. مرسی:)

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">