مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو
 
 به دخترکی که جلوی موتور پدرش نشسته بود
و همان‌طور که از مقابل ایستگاه اتوبوس عبور می‌کردند،
برایم دست تکان داد و فریاد زد: سلـــــــــــــــــــــــــــام
 

من از گذشته می‌آیم
از عصر درشکه‌ها و اسب‌ها
و فکر می‌کنم اگر دامنت این‌قدر کوتاه نبود
می‌توانستم دست به دامانت شوم
من شعر می‌نویسم
و تو زندگی می‌کنی
کسی که از زندگی راضی‌ست
نیازی به شعر ندارد.
 
من از پشت کوه‌ها می‌آیم
از جایی که باد را می‌بینند
که باد را می‌فهمند
در شهر تو
کسی برای سروها سایه نمی‌سازد
کسی به فکر خستگی رودخانه نیست.
 
در خودم جا نمی‌شوم
یکی در من سرش دائم به قفس می‌خورد
آن‌قدر در جاده‌ی غم دویده‌ام
که به شادی رسیده‌ام
مثل حامله‌ای که دیگر بچه‌اش لگد نمی‌زند
و با عروسک‌ها می‌رقصد.
 
من از گذشته می‌آیم
از عصری که قطارها شیهه می‌کشیدند
و کلاه‌های همدیگر را
تنها هنگام بوسیدن برمی‌داشتند.
بارها
دست بر گردن زمان
مست
در پیاده‌روها قدم زد‌م
و بارها تو را ندیدم
 
من بادی هستم که یک روز خود را در آب دیده
و بعد از آن به او «تو» گفته است
همیشه از خود می‌پرسم
که آیا تصویر تو از پرنده
با تصویر من یکی‌ست؟
آیا پرنده‌ها
بادهایی هستند
که خود را دیده‌اند؟
 
باد نمی‌خواهد چیزی را جابه‌جا کند
دنبال کسی می‌گردد در زمان
هربار خسته از دویدن
در دام گلی می‌میرد و دشت را زیباتر می‌کند
اکسیژن‌های دشت
مست از بوی گل‌ها
به شهر می‌آیند
و دوباره به گذشته سفر می‌کنند ..
ما چند دقیقه
آری تنها چند دقیقه زندگی می‌کنیم
و مابقی را به درد
نام‌های دیگری می‌دهیم
 
خودم را شخم زده‌ام
تا چیزی در من بکاری
پرواز کرده‌ام
از مکان و از زمان
به تو رسیده‌ام
این راه کمی نیست
برای من که تمام عمر
نه دور شد‌ه‌ام
نه نزدیک
تنها رفته‌ام
 
باد کجا می‌تواند بگوید رسیدم؟
آیا دریا ادامه‌ی رود نیست؟
شاید ما مردگانی هستیم
که هنوز مرگ را نفهمیده‌ایم
 
می‌خواهم گوری باشم
که تو را در آغوش می‌گیرد
آن‌قدر محکم
که از هم‌دیگر تشخیص داده نشویم
 
 
یک. آن روز کجای خانه نشسته بودم / که می‌توانستم آن همه شعر بگویم؟ / کدام لامپ روشن بود؟ / می‌خواهم آن‌قدر شعر بگویم / که اگر فردا مردم / نتوانی انکارم کنی / می‌خواهم شعرم چون شایعه‌ای در شهر بپیچد / و زنان / هربار چیزی به آن اضافه کنند / امشب تمام نمی‌شود / امشب باید یکی از ما شعر بگوید / یکی گریه کند / در دلم جایی برای پنهان‌شدن نیست / من همه‌ی زاویه‌ها را فرسوده‌ام / دیگر وقت آن است که مرگ بیاید / و شاخ‌هایش را در دلم فرو کند (الهام اسلامی)
 
 
مهدیار دلکش

نظرات  (۹)

چقدر خوب بود...
پاسخ:
مرسی رعنا:)
چقدر دوست داشتنی بود...
مخصوصا این قسمت:
من شعر می‌نویسم
و تو زندگی می‌کنی
کسی که از زندگی راضی‌ست
نیازی به شعر ندارد.
پاسخ:
ممنونم
:)
آخیش بالاخره اینجا روشن شد. :)
پاسخ:
مهربان:)
مهدیار
مهدیار
مهدیار
پاسخ:
مجی
مجی
مجی
چقد شعراتون رو دوسدارم ...
پراز حس خوبه..احساس سبُکی ،یه رهایی... 


پاسخ:
ممنون از مهربونیت
آخ.....................

پاسخ:
:)
شک ندارم که این کلمات تنها از یک روح بیدار بر میان. خوشا روح شما
پاسخ:
اگه اینطور باشه، فهمیدنش هم روح بیدار میخواد
ممنون ازت
دخترکی که برایم دست تکان داد و فریاد زد سلام...

اگه همه چی به این قشنگی بود.
بچه که بودیم بهمون یاد می دادن این کارا زشته.
همین الانشم دلم می خواد تو خیابون از کنار بعضیا که رد می شم بهشون لبخند بزنم. بعضیا رو باید بوسید اصلا، یا دست کم براشون بوس فرستاد.فارغ از جنسیتاشون. انسانیت انقد پررنگ باشه که جنسیت این وسط بی معنی باشه... پوسته های خشک فکری باز شه...کله هامون یه هوایی بخورن ...
پاسخ:
آخ قربون کامنتت
کاش
کاش
کاش
چه شعر قشنگی.. چه کلمات مهربانی ..
یه شب توی اتوبوس خلوتی نشسته بودم و بیرونو نگاه میکردم اتوبوس وارد بزرگراهی شد که حاشیه اون خونه های فقیرانه ای پایینتر از سطح خیابون ردیف شده بودند مرد تنهایی بالای پشت بامی نشسته بود چشمم به او افتاد و مرد با خوشحالی دستشو تکان داد برایم.. نشد منهم دستمو تکون بدم براش .. اون آدم خوبتری بود ..
پاسخ:
چه صحنه‌ای.. دلم خواستش:)

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">