مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو


دم غروب، آن‌جایی که خورشید رفته است و هنوز رنگ‌هایش را با خود نبرده، همیشه یاد مرگ می‌افتم و ناباوری‌هایش. آن روز، زنگ زده بودم به محسن؛ اما نمی‌دانستم باید چه بگویم.‌ دلم خوش بود به نگاهش و شعورش؛ که مرگ را و زندگی را می‌داند. بیشتر محسن حرف زد. گفت «الان پدرم را بردند. عجیب است که کسی تا چند ساعت پیش، بوده و می‌خندیده و حرف می‌زده؛ حالا اما خاموش شده است.» فقط تایید کردم: «خیلی سخت است.»

گوشی را قطع کردم و زدم بیرون؛ نزدیک غروب بود.

زیاد به مرگ فکر می‌کنم؛ تا از دلش زندگی بهتری را تجربه کنم؛ همیشه اما در مرگ می‌مانم.

شب، باورِ مرگ است؛ آن‌جایی که می‌پذیری و به قول شهرام شیدایی: «مرا در خویش می‌کُشی.» شب، آرام است و ساکت؛ و به باور من، پذیرفتن‌ها در شب اتفاق می‌افتند؛ پذیرفتن‌هایی که باید بدانند شب، بودنِ شب نیست؛ نبودنِ روز است؛ روزی که نبودنش هم هنوز هست. شمس لنگرودی ‌می‌گوید: «تمامی روزها یک روزند / تکه‌تکه / میان شبی بی‌پایان»

این روزها، شب، زود اتفاق می‌افتد و یلدا نزدیک است.

من، شبیه این غروبم؛ هنوز کمی نارنجی‌؛ هنوز کمی از من مانده است.


کسی می‌داند شب‌ها پرنده‌ها کجا می‌روند؟



مهدیار دلکش

نظرات  (۲)

زیاد به مرگ فکر میکنم تا ازدلش زندگی بهتری را تجربه کنم ...یک هستی بعدازنیستی ....
پاسخ:
یک هستی
۱۸ آذر ۹۵ ، ۱۹:۱۷ امیرحا فظ
من که هر شب در آغوش او می خوابم. :)
پاسخ:
و صبح یه زندگی از خواب بیدار میشه:)

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">