بعضی از فیلمها در بیننده نفوذ میکنند و تمام راههای فرار را میبندند. این فیلم، بعد از مدتها من را به اشک کشاند. مرا تا قسمت عمیقِ انسان برد. نشان داد که تا کجاها میتوان بود و تا کجاها میتوان پرید.
فیلم لحظات درخشان زیادی دارد. از بازی ماری با نور و سبکیِ پس از نشستن نور روی بدنش گرفته تا عزم و مهربانیهای مارگارت در آموختن به ماری و «کوتته کوتته» گفتنهای پیاپی او که آجر آجر بر روی یکدیگر نشستند و ماری را ساختند. از جزئیات غذادادن ماری به مارگارت تا پذیرفتن مرگ مارگارت و در آغوشکشیدنها و لمسکردنها و بوسههای ماری.
بعضی از فیلمها به انسان نزدیک میشوند اما این فیلم از انسان هم عبور کرده است و انسان تازهتری به نمایش گذاشته است. فیلمی از جنس سینمای کیارستمی؛ از جنس نور و روشنایی؛ و بعد از مدتها نمرهی ده از ده.