مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

آب، کم جو؛ تشنگی آور به‌دست

مثل باد

ای دوست! شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟
خوبیِ قمر بهتر یا آن‌که قمر سازد؟


برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه‌ی ما


پرنده‌ها و کودکان را به آدم‌ها ترجیح می‌دهم.


کسی در من مدام آوازهای غمگین می‌خواند.


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

آرشیو


  او می‌مانْد؛ در چیزهایی که دوست‌شان می‌داشت. قسمتی از خودش، در تماشا و تنفسِ «آن» ثانیه‌ها جامی‌مانْد. او پراکنده شده بود؛ چیزهایی که دوست‌شان داشت، شده بود. او در پراکندگی‌اش، آرام شده بود. «سکن‌ الفواده بعشقها و ودادها» شده بود. «زیر شمشیر غمش، رقص‌کنان باید رفت»، شده بود. دل‌آرام شده بود. اما هنوز به اسمی که سال‌ها پیش، روی او گذاشته بودند، خوانده می‌شد. با «رنجِ دوست‌داشتن»، دوست شده بود؛ با زندگی، با صدای آوازی که نمی‌خواست، اما می‌شنیدش، دوست شده بود. مثل نوزادی به بغل‌کننده‌اش، اعتماد کرده بود. و برای اندوه‌هایش، کتاب می‌خواند.


مهدیار دلکش

نظرات  (۱)

خوشا او؛ بی گمان پرنده شده بود.
پاسخ:
دریغ

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">