زندگی بعد از طلاق، سخت شروع شد. مثل مرحلهی اول این بازیها که باید خونه بسازی و مزرعه و شهرت هیچی نداره. گریه کردنها تموم شد و کاستیها یکی یکی دارن برطرف میشن. دارم کارهایی رو میکنم که تا حالا نکردم. وقتی اومدم اینجا، انگار یه آدم دیگه زندگیش رو شروع کرد و الان حس میکنم که دوباره یه زندگی دیگه شروع شده و یه آدم دیگه شدم که باید زندگی رو ادامه بده. دارم پروست میخونم. جلد اول هفتگانهی «در جستجوی زمان از دست رفته». مهدی سحابی اسم بزرگی داره ولی رسما کلمه به کلمه ترجمه کرده و از واژههای ثقیل استفاده کرده که ترمز میشه برای خوندن. ولی کتاب رو دوست داشتهم تا الان.
این بارها بهم ثابت شده که یه اتفاقی برات میفته، توی اون لحظه فکر میکنی که بدترین اتفاقه ولی کمکم که میگذره و اتفاقای تازه برات میفته، میبینی که اینم خوبیای خودش رو داره. این تغییر زاویهی دید و تجربیات مختلف، به آدم اضافه میکنن.