گفت اگه میشه ویدیوهام رو هاید کن از کانال و پیجت. دوست ندارم کسی ببینه. گفتم باشه. نشستم به هاید کردن ویدیوها و همه رو نشستم به شکل خودآزارانهای دوره کردم. خیلی دلم گرفت. هر دو چقدر هم رو دوست داشتیم، چقدر جوون بودیم.
یادگاریها رو قبلا بهم پس داد و گفت پیش من بمونه دلم میگیره ببینمشون. نگفتم پس من چی؟ نگفتم من دلم نخواهد گرفت؟ گرفتم همه رو.
از اینجا به بعد ظاهرا باید زندگی جدید شروع بشه.