می دانم چقدر نذر کردی
که من دختر باشم
چقدر دلت می خواست که موهایم بلند باشد
تو دختری شیرین زبان می خواستی
که دامن چین چینش، صورتی باشد
هربار که با شوق، لباس دخترانه می دوزی
صدای درهم شکستن استخوان هایم را می شنوم
و هربار نمی شود که دستانت را بگیرم و بگویم:
مادر! معذرت می خواهم که پسر شدم
هربار که با دیدن دختر بچه ها، حسرت وار ذوق می کنی
فحش باران می کنم تقدیر پستم را
مادر جان!
به دردهایت قسم، من نمی خواستم
ببخش که پسر شدم!
+ خیلی درده که نه خودت اومدنت رو خواسته باشی نه پدر و مادرت!
+ پنج شنبه ها به خواب من بیا / که فردایش تعطیل باشم (حدیث لزرغلامی، کتاب اگر زن نبودم قطار بودم)
+ الهی و ربی! -با این که خیلی از دستت شکارم، اما- من لی غیرک!