مرا با میم مالکیت صدا کن
بگذار صدایت
ذرات هوا را برقصاند
و گرد از تمام وسایل خانه بگیرد
نه فقط من
که یاکریم ها و درختان باغچه هم
مادر صدایت می کنند
ببین که حتا همین واژه ها هم
از تو شیر می خاهند
بگذار مثل جوجه ی تازه از تخم درآمده
هرجا که می روی
دنبالت بیایم
کاش هیچ وقت
بندنافم را نمی بریدند
یک. مامانم اسمس زده: اینجا زمین ست. ساعت به وقت انسانیت خابست. دل عجب موجود سخت جانی ست. هزار بار تنگ می شود، می شکند، می سوزد، می میرد و باز هم می تپد "برای بچه". (این "برای بچه" رو خودش اضافه کرده آخر اسمس)
دو. نمی دانم تابستان چه سالی، ملخ به شهر ما هجوم آورد. زیان ها رساند. من مامور مبارزه با ملخ در یکی از آبادی ها شدم. راستش را بخواهید، حتا برای کشتن یک ملخ هم نقشه نکشیدم. وقتی میان مزارع راه می رفتم، سعی می کردم پا روی ملخ ها نگذارم. اگر محصول را می خوردند پیدا بود که گرسنه اند. منطق من ساده و هموار بود. روزها در آبادی زیر یک درخت دراز می کشیدم و پرواز ملخ ها را در هوا دنبال می کردم. (سهراب سپهری - کتاب هنوز در سفرم)
سه. این کلیپ رو از دست ندین. زنگ فارسی
چاهار. مادر من! مادر من! تو یاری و یاور من