می دانم داخل یخچال خبری نیست
اما مدام نگاهش می کنم
می دانم دوستم نداری
اما مدام نگاهت می کنم
یک. هیچ چیز جلودارت نبود / نه لحظه های خوش. نه آرامش. نه دریای مواج / تو مشعول مردنت بودی / هیچ چیز جلودارت نبود / در اتاقت می نشستی و به شهر خیره می شدی و / مشغول مردنت بودی / نه دوستانت که نصیحتت می کردند / نه آه های خسته ت / نه شش هایت که آب انداخته بودند / نه آستین هایت که حامل درد دست هایت بود / هیچ چیز جلودارت نبود / تو مشغول مردنت بودی / وقتی که با بچه ها بازی می کردی، مشغول مردنت بودی / وقتی می نشستی غذا بخوری / وقتی که شب، خیس اشک از خاب پا می شدی و زار می زدی / مشغول مردنت بودی / و هیچ چیز جلودارت نبود / نه گذشته / نه آینده با هوای خوشش / نه منظره ی اتاقت، نه منظره ی حیاط گورستان / نه نفس کشیدنت. نه زندگیت / نه زندگی ای که می خاستی / نه زندگی ای که داشتی / هیچ چیز جلودارت نبود (مارک استرند - با تلخیص - تقدیم به خودم؛ به مهدیار)
دو. مانی رهنما - زندگی مسخره