نزدیکی لب هایم
ناگهان ریخت
چون سگی لیس می زنم زندگی ام را
زمین را
زبانم زخم
خونین
تلخ
دلخوش به نمناکی زمین
امید
آری امیدست که می کشد
باید به غار برگردم
و چون نیاکانم
هرگاه خون گرمی در سینه ام دوید
برای ماه آواز بخوانم
شعرها را به دیوار
گل ها را به آب بسپارم
باید رودخانه را مثل مادرم دوست داشته باشم
و همیشه از آن بنوشم
باید چیزی شبیه رودخانه
شبیه نیاکانم شوم
یک. یک شیوه ی هنری، هرچه اصیل تر و پرمایه تر باشد، توده ی کمتری را به خود جذب می کند.(هگل)