میخواست درد را
روی دیوار غار بکشد
آنقدر قلمش را بر زمین کوبید
کوبید
کوبید
که آتش کشف شد
میخواستم عاشقت باشم
شاعر شدم
یک. توو شبستون ِ چشات، پای پلههای پلکت، مچ ِ مهتابُ میگیرم / اون دمی که گرگ و میشه، با یه گلهی شقایق، پیش ِ پای تو میمیرم / اگه روزُ خواسته باشی، شبُ تا تهش مینوشم / میزنم به آب و آتیش، با خود ِ خورشید میجوشم / زخم ِ خورشیدی ِ تن رو، با شب و شبنم میبندم / اگه مقتول ِ تو باشم، دم ِ جوندادن میخندم / توو شبستون ِ چشات، پای پلههای پلکت، مچ ِ مهتابُ میگیرم / اون دمی که گرگ و میشه، با یه گلهی شقایق، پیش ِ پای تو میمیرم / تو با این نگاه ِ یاغی، قُرُق ِ سینهی مایی / فاتح ِ قلعهی رویا! کی به فتح ِ ما میایی (محمدجان ِ صالحعلا)
شعرت عالی بود . دمت گرم !
شعر صالح علا رو با صدای خودش بارها شنیدم از رادیو . اون موقع که هر پنج شنبه مجری بخش شبانگاهی رادیو پیام بود .