در فرمان ششم از ده فرمان کیشلفسکی، آنجا که زن قصه از پسرک عاشق میپرسد: حالا که ادعای عاشقی میکنی، از من چه میخواهی؟
پاسخ پسرک، یک کلمه است:«هیچچیز»
و عشق، یعنی همین.
بسیاری از ادعاهای عاشقانهی کنونی، به خودخواهی آلوده است. نباید با گفتن «دوستت دارم»، به دنبال گرفتن امتیازی از معشوق باشیم. نباید منتظر شنیدن «من هم دوستت دارم» باشیم. آن فرد دوستداشتنیست و تو آن فرد را دوست داری؟ یا آن فرد را اگر برای تو باشد، دوست خواهی داشت؟ یا به او ابراز علاقه میکنی تا برای تو شود؟ و با شنیدن پاسخ منفی، ناگهان علاقهات محو میشود؟
اینکه تو کسی را دوست داری، به این معنی نیست که او هم باید تو را دوست داشته باشد. بدون توقع، دوست داشته باشیم. ابتدا خوب از علاقهمان مطمئن شویم و بعد ابرازش کنیم. اگر طرف مقابلمان، علاقهاش به اندازهی ما نیست، آزارش ندهیم؛ با فاصلهی مناسب دوستش داشته باشیم و از همان دوستداشتن، انرژی بگیریم و به زندگیمان رنگهای تازه اضافه کنیم.
بعد از چند روز انگار هیچ با ما جور در نمی آید
آنوقت ما می مانیم و در خواست نابجایمان
ابراز علاقه قبل از اطمینان هم همینطور است
بعد تو می مانی و ابراز نابجایت!