رُّسُلًا مُّبَشِّرِینَ و َمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کَانَ اللّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا (نسا ۱۶۵)
پیامبرانى که بشارتگر و هشداردهنده بودند تا براى مردم پس از پیامبران در مقابل خدا حجتى نباشد و خدا توانا و حکیم است.
میخواهم در مورد «للناس علیالله حجه» حرف بزنم؛ اینکه از نظر قرآن، تحت شرایطی، مردم علیه خدا هم میتوانند اقامهی دلیل و حجت کنند و او را مورد مواخذه قرار دهند. در قرآن، «حق» پرسشگری و مواخذه از خدا، برای مردم موجود و ممکن و محفوظ است و خدا برای حق آفریدههایش، چارهای اندیشیده است و پیامبرانی را فرستاده و بعد از آنها تکلیفی خواسته است.
دینی که اکنون برای ما میگویند، دینیست سراسر تکلیف و باید و نباید؛ بیآنکه حقی برای مسلمانان قائل باشند. مسلمانان باید تکتک دستورات را انجام دهند و چیزی نخواهند. باید زکات و خمس بدهند و کاری با ادامهی ماجرا نداشته باشند. حتی در سیاست هم همین سیستم پیاده میشود ..
فارغ از این آیه و تفاسیرش هم ما باید بدانیم که هرجا که حقی باشد، تکلیفی هم خواهد بود. اگر احترام به والدین و تکریم آنها تکلیف فرزندان است؛ ایجاد شرایط مناسب برای رشد هم حق فرزندان در برابر والدین است.
اگر خوب درسخواندن، تکلیف دانشجو است، تدریس خوب و برخورد مناسب استاد هم حق دانشجو است.
اگر دادن مالیات، تکلیف شهروندان است، آزادی و انواع خدمات رفاهی هم از حقوق اوست و باید آنها را از حکومتش بخواهد.
عزیزی میگفت که برای شهروندان کشورهای جهان سومی، باید از حقوق گفت و آنها را با حقوقشان آشنا کرد و در کشورهای پیشرفته باید از تکالیف برای مردم گفت. و چه درست هم میگفت.
وقتی که ما حتی در برابر خدا هم حق داریم، آیا در برابر بندگانش نداریم؟
چه زیادند آدمها و مسئولینی که خود را در برابر هیچچیز و هیچکسی پاسخگو نمیدانند و اگر قدرتی داشته باشند، زیردستانشان را فاقد حقوق میدانند و تا میتوانند بر گردن آنها تکلیف سوار میکنند. آدمهایی که بنابر صلاحدیدشان رفتار میکنند و خود را بالاتر از خدا و نقد میدانند؛ آدمهایی که هر روز میبینیمشان؛ آدمهایی که انگار روزبهروز بیشتر میشوند.