کیمیاگر، تمی عارفانه دارد و داستان جوانیست که دنبال رویای شخصیاش میرود و در این راه، تجارب ارزشمندی را کسب میکند.
برشهایی از کتاب:
همواره پیش از تحققیافتن یک رویا، روح جهان تصمیم میگیرد تمام آنچه را در طول طی طریق آموختهای، بیازماید. این کار را به خاطر بدخواهی نمیکند؛ به خاطر آن است که بتوانیم همراه با رویایمان، بر درسهایی که در مسیر آموختهایم هم تسلط یابیم. در این لحظه است که بخش عظیمی از مردم منصرف میشوند. چیزی است که در زبان صحرا، آن را مردن از تشنگی، درست در لحظهای که نخلها در افق ظاهر میشوند، مینامند.
یک جستوجو همواره با بختِ تازهکار آغاز میشود و همواره با اثبات فاتحبودن پایان میگیرد.»
جوان به یاد یک ضربالمثل قدیمی سرزمینش افتاد که میگفت: تاریکترین ساعت، پیش از طلوع خورشید فرامیرسد.
زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم. و وقتی که میکوشیم از آنچه هستیم، بهتر باشیم، همهچیز در پیرامون ما نیز بهتر میشود.
کیمیاگر گفت: «به آنچه پشت سر گذاردهای نیندیش. همهچیز در روح جهان ثبت شده و برای همیشه در آن میماند.»
جوان گفت: «انسانها بیشتر به بازگشت میاندیشند تا به رفتن.»
کیمیاگر گفت:«اگر آنچه مییابی، از مادهی ناب ساخته شده باشد، هرگز فاسد نمیشود و میتوانی روزی بازگردی. اگر همچون انفجار یک ستاره، تنها یک لحظه درخشش باشد، به هنگام بازگشت چیزی نمییابی. اما انفجار یک ستاره را دیدهای؟ تنها همین، ارزش تحمل رنج را دارد.»